آغاز مبارزات
مقدمه
بخش اول: خاستگاه سیاست ورزی و مبارزه
بخش دوم: سیاست ورزی و مبارزات روحانیت
بخش سوم: مبارزه با حکومت غیرمشروع
بخش چهارم: مرحله بندی مبارزه
بخش پنجم: شکل گیری نهضت
بخش ششم: آغاز مبارزه: لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، لوایح شش گانه، همه پرسی لوایح شش گانه، حمله به مدرسه فیضیه
مقدمه
در بررسی تاریخ مبارزات سیاسی امام خمینی (س) افزون بر نوع نگاه ایشان به دین و سیاست، باید به نگاه تاریخی ایشان به پیشینه سیاست ورزی در روحانیت و نیز لزوم شرعی براندازی حکومت های نامشروع و جایگزینی نظام سیاسی مشروع نیز توجه کرد و سپس به گزارش تاریخی روند مبارزات ایشان پرداخت. این روند در دو مرحله «دوران نهضت» و «دوران انقلاب» قابل بررسی است. در این بخش، مرحله نخست در چند محور گزارش می شود:
از نگاه کلی خاستگاه مبارزات سیاسی امام خمینی (س) را باید در نوع نگاه ایشان به دین، پیوند عمیق دین با سیاست و ضرورت قیام و تشکیل حکومت اسلامی جست:
بخش اول: خاستگاه سیاست ورزی و مبارزه
امام خمینی (س) با اعتقاد به پیوند دین و سیاست، مبارزات سیاسی خود را با رژیم پهلوی از سال ۱۳۴۱ آغاز کرد و خاستگاه سیاست ورزی «دین» بود. به باور ایشان هر مسلمانی به پیروی از پیامبران بزرگ الهی و براساس آموزه قرآن، موظف به قیام برای خداست. قیام برای خدا، هم عرصه فردی انسان را شامل می شود و هم عرصه حیات اجتماعی را. از نگاه امام خمینی (س) تنها دو راه پیش روی انسان است: راه الله و راه طاغوت و بر همین اساس ایشان نبردهای واقع شده در دنیا را نیز به دو دسته طاغوتی و توحیدی تقسیم می کند؛ چنان که در منطق ایشان همه حکومت های نامشروع و مفاهیمی چون «قدرت سیاسی ناروا»، «قدرت سیاسی باطل» یا «حکومت جائر»، ـ زیر عنوان «طاغوت» جای می گیرند. از نگاه امام خمینی (س) مبارزه مشروع مبارزه ای است که هم محتوای خود را از اسلام می گیرد، هم در روش ها تابع اسلام است و هم هدفی جز حاکمیت اسلام ندارد؛ از این رو ایشان در مبارزه با رژیم پهلوی، بر مخالفت با هر قانونی که خلاف اسلام باشد، تصریح کرد و در روش مبارزه نیز نخست راه نصیحت را برگزید؛ اما پس از بی نتیجه بودن این شیوه، مرحله جدید مبارزه مستقیم را آغاز کرد و با این حال، اجازه مبارزه مسلحانه نداد؛ اگرچه این شیوه نیز در مراتب قیام و درصورت بی تاثیرماندن مراحل پایین تر امر به معروف و نهی از منکر، قابل اجرا است. از نگاه امام خمینی (س) شرط مهم مبارزه، بیداری، شناخت و آگاهی است؛ از این رو ایشان «قیام از خواب غفلت» را نخستین گام در «قیام لله» می شمرد. ایشان همچنین در مبارزه با طاغوت، به مردم اصالت می داد و بر پیروزی قطعی آنان در صورت سازماندهی و نظم تاکید می کرد.
سیاست ورزی و مبارزات روحانیت
امام خمینی (س) با ستایش از سیاست ورزی روحانیان در گذشته، نهضت تحریم تنباکو در تاریخ معاصر ایران را نمود بارز قیام روحانیت برای اصلاح جامعه و نتیجه درک صحیح یک عالم دینی از وظایف اجتماعی خود می داند. امام خمینی (س) همچنین اساس نهضت مشروطه و تصویب قانون اساسی در آن را ثمره تلاش علما در نجف و ایران می داند و براین باور است که حضور مردم در نهضت مشروطه و جنبش های صد سال اخیر ایران نیز به دلیل اعتماد مردم به عالمان بوده است؛ چنان که بی طرفی مردم در جریانات بعدی نهضت در پی سکوت و کناره گیری روحانیان نیز افول نهضت را در پی داشت. ایشان با ستایش چندباره از غیرت دینی شیخ فضل الله نوری در جریان مشروطه، شهادت او را توطئه دشمنان داخلی و خارجی برای شکستن قدرت روحانیت در جامعه ارزیابی کرد که با صحنه سازی، رویدادها را چنان منعکس کردند که پس از اعدام او از حوزه نجف نیز صدای اعتراضی بلند نشد. امام خمینی (س) با همین رویکرد علاقه زیادی به سیدحسن مدرس و منش سیاسی وی داشت. ایشان پافشاری بر انجام وظیفه را نشانه اقتدار و الهی بودن مدرس می داند و معتقد است مدرس در بیان حق و ابطال باطل دریغ نمی کرد و عاقبت نیز جان پاک خود را در راه اسلام و ملت نثار کرد. امام خمینی (س) با ارزیابی متفاوت از نهضت ملی شدن صنعت نفت و رهبران آن، علت اصلی شکست این نهضت را مخالفت با اسلام و روحانیت می دانست و باوجود انتقاد به سیدابوالقاسم کاشانی که به جای تقویت جنبه های دینی، خود به یک مقام سیاسی تبدیل شد، اما به او علاقه داشت و وی را در ردیف میرزای شیرازی و شیخ فضل الله نوری، از علمایی شمرده که برای اسلام کار کرده است و به همین علت مورد مخالفت و بدگویی جبهه ملی قرار گرفت.
مبارزه با حکومت غیرمشروع
امام خمینی (س) بر اساس مبانی دینی، مشروعیت حکومت را الهی و آن را حق انحصاری خداوند تعالی و کسانی دانسته است که از سوی او ماذون باشند ؛ از این رو ایشان همه حکومت های سلطنتی را در ایران در طول تاریخ نامشروع شمرده و از نظر تاریخی، از شاهنشاهی۲۵۰۰ساله ایران به عنوان شاهنشاهی سیاه یاد کرده است. از نگاه ایشان، حتی یک تن از این سلسله قابل دفاع نیست و خوشنامی برخی از آنان مانند شاه عباس صفوی، ناشی از تحریف واقعیات تاریخی بوده است. امام خمینی (س) از از شاهان قاجاری نیز به عنوان مجرم ترین افراد یاد کرده است که در اندیشه مردم نبودند؛ چنان که عمق نفوذ بیگانگان در دوره قاجاریه به گونه ای بود که با حرکت یک کشتی انگلیسی در خلیج فارس، هر قراردادی تحمیل می شد. امام خمینی (س) با همین مبنا اساس سلطنت پهلوی را هم بر پایه قلدری و دیکتاتوری می داند. از نظر ایشان حکومت پهلوی نه تنها فاقد مشروعیت مردمی و دینی، بلکه فاقد مشروعیت سیاسی نیز بود. به باور ایشان رضا پهلوی با ایجاد خفقان، همه چیز را در اختیار خود گرفته بود، به گونه ای که هیچ قشری از ملت، به ویژه در انتخاب نمایندگان آزاد نبودند. امام خمینی (س) افزون بر اینکه به لحاظ شخصیتی محمدرضا پهلوی را فاقد شرایط لازم برای حکومت می دانست و او را عنصری ناپاک، چپاولگر و شاخدار بی عقل می خواند، رژیم سلطنتی وی را نیز باطل و غیر مشروع می دانست و او را به عنوان عامل اصلی تمام گرفتاری ملت ایران به شمار می آورد. به اعتقاد ایشان مذهب، در حکومت محمدرضا پهلوی نقش و جایگاهی نداشت و او در دوران سلطنت خود، ایران را ویرانه و آن را به مستعمره امریکا تبدیل کرده است. امام خمینی (س) نهادهای برآمده از رژیم پهلوی را نیز غیر مشروع می دانست و مجلس سنا را مجلسی قلابی، غیر مردمی و غیر ملی معرفی می کرد که سناتورها کاری با مصلحت ملت نداشتند و پاسدار مشروطیت نبودند. ایشان همچنین به دلیل عمل نشدن به متمم قانون اساسی، تحمیل رضا پهلوی با زور سرنیزه انگلستان و استقرار فرزندش به دست نیروهای متفقین، مجلس های تمام دوره های پهلوی را غیر قانونی و به نفع منافع غرب ارزیابی می کرد. ایشان نمایندگانِ این مجالس را جز تعدادی انگشت شمار، وکیل مردم نمی دانست.
مرحله بندی مبارزه
امام خمینی (س) با وجود ضروری دانستن قیام الهی برای اصلاح جامعه و تمایلات سیاسی خود از دوره نوجوانی، تا زمان حیات استاد خود سیدحسین بروجردی که به نوعی زعامت شیعه را به عهده داشت، دست به هیچ اقدام عملی مستقل در برابر رژیم پهلوی نزد. با درگذشت بروجردی در سال ۱۳۴۰ که مانعی بزرگ در برابر اقدامات ضد دینی رژیم پهلوی بود، رویارویی امام خمینی (س) با این رژیم آغاز شد؛ افزون بر اینکه ایشان پس از بروجردی، در جایگاه مرجعیت دینی به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت. مبارزات امام خمینی (س) بر پایه قاعده تعریف شده در فریضه امر به معروف و نهی از منکر، در دو مرحله کلی نصیحت و هدایت و سپس رویارویی و قیام که خود مراحل چندی داشت، سامان یافت: یکم. نصیحت و هدایت: مرحله اول مبارزات امام خمینی (س)، از درگذشت بروجردی آغاز شد و تا حدود سال ۱۳۵۰ ادامه یافت. ایشان در دوره نخست، با شیوه نصیحت، دولت را مخاطب قرار داده و در برابر تصویب غیر قانونیِ لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، اظهار امیدواری کرد مسئله تصویب نامه، با گفتگو حل شود و نیاز به اعتراض و تعطیل عمومی نباشد. ایشان در پانزدهم آبان ۱۳۴۱ در نامه ای خطاب به محمدرضا پهلوی با تعبیر «حضور مبارک اعلی حضرت همایونی»، از تلگراف وی مبنی بر توصیه به دولت در رعایت نظر علما، تشکر کرد و اقدامات خلاف قانون و ضد اسلامی اسدالله علم، نخست وزیر را یادآور شد. ایشان در این نامه به محمدرضا پهلوی پند داد تا مراقب اعمال چاپلوسانی باشد که اعمال خلاف دین و قانون خود را به او نسبت می دهند. همچنین نصیحت علما به شاهان را از واجبات شمرد و به وی پند داد تا پشتیبانی علما را از دست ندهد. دوم. مخالفت و رویارویی با محمدرضا پهلوی: امام خمینی (س) در قضایای سیاسی بعدی، مانند لوایح شش گانه انقلاب سفید، حمله به مدرسه فیضیه، قیام پانزده خرداد و جریان کاپیتولاسیون، اگر چه نوک پیکان حملات خود را متوجه شخص محمدرضا پهلوی کرده، او را عامل بیگانگان و مقصر فجایع ایران دانست و حتی از عدم مشروعیت حکومت وی سخن گفت اما به صراحت از براندازی حکومت پهلوی و جایگزین کردن نظام اسلامی، سخنی به میان نیاورد. ایشان خود نیز در اشاره به این دو مرحله و حتی برخی قضایای بعدی خاطرنشان کرده است که اگر محمدرضا پهلوی، می پذیرفت به قانون اساسی عمل کند، انقلاب صورت نمی گرفت؛ چنان که در دفاع از پاسخ احترام آمیز خود به پهلوی، تصریح کرد استفاده از زبان پند و نصیحت به پهلوی در آغاز کار به امید هدایت و اصلاح وی بوده است. سوم. مخالفت قاطع با اصل رژیم: مرحله دیگر رفتار امام خمینی (س) در برابر محمدرضا پهلوی، مخالفت صریح و قاطع با اصل شاهنشاهی و به ویژه دودمان پهلوی بود که از اوائل دهه پنجاه آغاز شد. در این مرحله انتقادها متوجه اصل سلطنت و بر اندازی آن شد. امام خمینی (س) در این مرحله واژه «شاهنشاه» را جزو منفورترین کلمات دانست که دنیا و مسلمین از آنها عار دارند و با معرفی شخص پهلوی، به عنوان هسته مرکزی تمام گرفتاری ملت ایران در طول پنجاه سال گذشته، سقوط حکومت او، بلکه کل سلسله شاهنشاهی را تنها راه برای تشکیل حکومت اسلامی می دانست.
آغاز مبارزه
آغاز مخالفت امام خمینی (س) با انحرافات رژیم پهلوی، با وقوع چند رویداد شکل گرفت:
لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی
قانون انجمن های ایالتی و ولایتی که یکی از اصول متمم قانون اساسی مشروطیت بود، در سال ۱۳۴۱ در دولت اسدالله عَلَم مورد بازنگری قرار گرفت و با اقتباس از قوانین کشورهای دیگر تغییراتی در آن ایجاد شد که بر اساس آن قید اسلام و مردبودن از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان حذف شد و در مراسم تحلیف، به جای قرآن «کتاب آسمانی» گذاشته شد. امام خمینی (س) در نخستین گام مبارزات خود نخست به مخالفت با لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی پرداخت و با همراهی و حمایت مراجع تقلید، علما و مردم دولت را وادار به عقب نشینی کرد.
لوایح شش گانه
رژیم پهلوی پس از ناکامی در پیشبرد لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، برنامه لوایح شش گانه یا «انقلاب سفید» را که برخی از مواد آن از سال ۱۳۳۹ به خاطر مخالفت مرجع تقلید وقت، سیدحسین بروجردی مسکوت مانده بود، به جریان انداخت. انقلاب سفید، ادامه برنامه جامع اصلاحات اقتصادی و اجتماعی ایران بود که محمدرضا پهلوی در چهارمین سفر خود به امریکا در فروردین ۱۳۴۱، اجرای آن را تعهد کرد. این طرح، همان «اتحاد برای پیشرفت» جان اف کندی، رئیس جمهور امریکا بود که در سال ۱۳۳۹ با هدف جلوگیری از قیام های مردمی در جهان سوم بر ضد امریکا برنامه ریزی شده بود. الغای رژیم ارباب رعیتی؛ تصویب لایحه ملی کردن جنگل ها؛ تصویب لایحه فروش سهام کارخانجات دولتی؛ تصویب لایحه سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه های تولیدی و صنعتی؛ لایحه اصلاحی قانون انتخابات و لایحه ایجاد سپاه دانش برای اجرای تعلیمات عمومی و اجباری؛ اصول شش گانه اولیه این طرح بود که در ۱۹ دی ۱۳۴۱، توسط محمدرضا پهلوی برای همه پرسی اعلام شد. تجربه شکست لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، پهلوی را واداشت تا با اعمال قدرت و مقابله جدی با حرکت های مخالف، اصلاحات مد نظر خود را از طریق کسب آرای ملت، قانونی جلوه دهد. امام خمینی (س) در پایان دی ۱۳۴۱، در جمع علمای حوزه علمیه قم، درباره برگزاری همه پرسی هشدار داد و آن را با غائله انجمن های ایالتی و ولایتی، متفاوت خواند.
همه پرسی لوایح شش گانه
به رغم تحریم همه پرسی از سوی علما و درگیری های پراکنده ای که میان مردم و عوامل رژیم روی داد، سرانجام همه پرسی در ۶ / ۱۱ / ۱۳۴۱ با تبلیغات فراوان برگزار شد و با وجود استقبال کم مردم، تصویب لوایح شش گانه، با نتیجه شش میلیون رای موافق در برابر چند هزار رای مخالف اعلام شد. در پی برگزاری همه پرسی نُه تن از مراجع و علمای وقت، ازجمله امام خمینی (س) در اعلامیه ای، این تصویب نامه را از نظر شرع، بی اعتبار و از نظر قانون اساسی، لغو دانستند. امام خمینی (س) در اعلام مواضع اختصاصی خود همه پرسی انقلاب سفید را «رفراندوم رسوا و مفتضح شاه»، «غیر قانونی»، «قلابی» و «سند عقب افتادگی ملت»، شمرد و در هفته آخر اسفند ۱۳۴۱ پیشنهاد کرد به دلیل مصائب وارد شده به احکام ضروری اسلام، عید نوروز ۱۳۴۲ «عزای عمومی» اعلام شود که با استقبال علما و مراجع روبه رو شد.
حمله به مدرسه فیضیه
اقدام یادشده به مذاق رژیم پهلوی که قصد داشت عید نوروز سال ۱۳۴۲ را به جشن پیروزی همه پرسی انقلاب سفید تبدیل کند، خوش نیامد. از همین رو ماموران رژیم با ظاهر مردم عادی و روستایی و تعدادی اراذل و اوباش، تلاش کردند مجالس عزاداری که به مناسبت سالروز شهادت امام صادق(ع) در قم، در خانه علما و نیز خانه امام خمینی (س) برگزار می شد، بر هم بزنند. این اقدام در مراسم عزاداری خانه امام خمینی (س)، با واکنش به موقع ایشان ناکام ماند؛ اما همان نیروها عصر همان روز، مجلس عزاداری شهادت امام صادق(ع) در مدرسه فیضیه را که توسط مرجع تقلید وقت، گلپایگانی برگزار گردید، به آشوب کشاندند. نیروهای حکومتی پس از ضرب و شتم شدید طلاب و مردم، حجره های طلاب را ویران کردند. امام خمینی (س) همان شب در جمع طلاب و مردم در خانه خود حاضر شد و حقیقت رژیم پهلوی را همان خوی چنگیزی دانست که با ارتکاب این جنایت خود را رسوا و مفتضح می کند و حاضران را به صبر و استقامت توصیه کرد. ایشان همچنین، طی بیانیه ای خطاب به علمای بزرگ تهران که با جمله «انا لله و انا الیه راجعون» آغاز شد، از این مصیبت بزرگ خبر داد. ایشان ضمن تشبیه این حمله به حملات مغول، شاه دوستی را مساوی با غارتگری و ضربه زدن بر پیکره قرآن و اسلام دانست و تقیه را حرام و اظهار حقایق را واجب اعلام کرد. ایشان همچنین به نام ملت ایران، اسدالله عَلَم نخست وزیر وقت ایران را استیضاح کرد. رژیم پهلوی برای ارعاب و مقابله بیش تر با حوزه و علما، برنامه اعزام طلاب به سربازی را آغاز کرد. امام خمینی (س) در پیامی خطاب به طلاب جوان، از آنان خواست از فرصت به دست آمده جهت آموختن تعلیمات نظامی و آگاه کردن دیگر سربازان، بهره گیرند.
دستگیری امام خمینی (س)
اعتراضات پی درپی امام خمینی (س) در فاصله فروردین تا خرداد ۱۳۴۲، به جوّ ملتهب قم، تهران و بسیاری از شهرهای دیگر دامن می زد. ازجمله با پیام امام خمینی (س) در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۲ به مناسبت ماه محرم و تاکید بر افشای جنایت های رژیم پهلوی، مطالب سخنرانی ها و نوحه ها جنبه انتقادی از رژیم پهلوی پیدا کرد. رژیم پهلوی برای مهار بحران، با تهدید و ارعاب از وعاظ و هیئت های مذهبی، تعهد گرفت در این ماه از سخنان تحریک آمیز پرهیز کنند. امام خمینی (س) ضمن بی ارزش دانستن تعهدات یادشده، عصر عاشورا مطابق با ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در سخنانی در مدرسه فیضیه قم، حکومت پهلوی را به دستگاه یزید و بنی امیه تشبیه کرد و درباره همسویی محمدرضا پهلوی با اسرائیل هشدار داد. به دنبال این سخنرانی، در شب پانزده خرداد، پس از نیمه شب تعداد زیادی کماندو، چترباز و سرباز گارد، مسلح به سلاح های سرد و گرم به قم رفته و خانه امام خمینی (س) را در محله یخچال قاضی محاصره و ایشان را در سحرگاه پانزده خرداد بازداشت کردند و به تهران بردند. هم زمان با بازداشت ایشان سیدحسن طباطبایی قمی و بهاءالدین محلاتی از مراجع مشهد و شیراز و برخی دیگر از روحانیان نیز بازداشت شدند. با انتشار سریع و گسترده خبر بازداشت امام خمینی (س)، بازارها تعطیل شد و مردم همان روز در قم، تهران و برخی دیگر شهرها به خیابان ها ریختند و قیام پانزده خرداد شکل گرفت. مردم قم به همراه سیدمصطفی خمینی، از خانه امام خمینی (س) به سوی حرم فاطمه معصومه(س) حرکت کردند. مراجع تقلید و علمای حوزه نیز با تجمع در خانه سیدمحمدرضا گلپایگانی و تنظیم اعلامیه ای در محکوم ساختن این اقدام رژیم، همگی راهی صحن حرم شدند و شهر قم حالت انقلاب به خود گرفت. تظاهرات مردم به درگیری با نیروهای مسلح انجامید و عده ای کشته و زخمی شدند. زنان نیز در این قیام شرکت فعال داشتند و نخستین شهدای این قیام چهار نفر از بانوان قم بودند. در تهران نیز بازاریان و دانشجویان با تعطیلی بازار و کلاس ها، به تظاهرات پرداختند که در بعد از ظهر همان روز نیروهای نظامی و امنیتی به شدت آنان را سرکوب و تعدادی را شهید و مجروح کردند. تظاهرات و اعتراض در شهرهای دیگر ازجمله مشهد، شیراز، تبریز و اصفهان نیز به وقوع پیوست و تا ۱۸ خرداد به صورت پراکنده ادامه داشت؛ ولی به تدریج نیروهای امنیتی قیام را سرکوب کردند. در پی این وقایع، مراجع تقلید قم، مشهد و نجف، با صدور اعلامیه هایی اقدامات رژیم را محکوم کردند و با تاکید بر استقامت مردم و همراهی علما با اعتراضات قانونی و شرعی امام خمینی (س)، خواستار آزادی سریع ایشان شدند همچنین بیش از پنجاه تن از علمای تراز اول ایران در اعتراض به بازداشت امام خمینی (س) و برای پیشگیری از اعدام ایشان و دو مرجع تقلید دیگر سیدحسن قمی و بهاءالدین محلاتی، به تهران مهاجرت کردند؛ چنان که در برابر تهدید رژیم پهلوی به اعدام امام خمینی (س) چهار نفر از مراجع، میلانی، مرعشی نجفی، محمدتقی آملی و شریعتمداری با نوشته به اجتهاد و مرجعیت ایشان گواهی دادند. علمای مهاجر به تهران، روح الله کمالوند را برای اطلاع از سلامتی امام خمینی (س) به نمایندگی نزد محمدرضا پهلوی فرستادند و پس از اطمینان از رفع خطر اعدام ایشان، به شهرهای خود بازگشتند.
حصر و آزادی
امام خمینی (س) پس از دستگیری، نخست به باشگاه افسران در تهران، پس از آن به پادگان قصر (بیسیم) و سپس به زندان پادگان عشرت آباد (ولی عصر) منتقل شد و پس از حدود دوماه، در ۱۱ / ۵ / ۱۳۴۲ از زندان آزاد و به حصر خانگی منتقل شد. ایشان پس از آزادی به خانه ای در داوودیه و پس از سه روز به تقاضای غلامحسین روغنی و موافقت ساواک و امام خمینی (س)، به خانه وی در قیطریه منتقل شد. این اقامت تا فروردین ۱۳۴۳ به درازا کشید و ایشان پس از برکناری علم و نخست وزیری حسنعلی منصور، بدون قید و شرط در نیمه فروردین این سال آزاد شد. حضور ایشان در قم، با جشن و سرور مردم و دیدار های بسیار با ایشان همراه شد. هم زمان با آزادی امام خمینی (س) روزنامه اطلاعات در ۱۸ / ۱ / ۱۳۴۳ در مقاله ای از همگامی جامعه روحانیت با مردم در اجرای برنامه های انقلاب شاه و مردم اظهار خوشبختی کرد. این مقاله با دخالت ساواک به گونه ای تنظیم شد که گویا سوء تفاهمات برطرف شده و اکنون همه روحانیت ازجمله امام خمینی (س) پشتیبان کامل حکومت اند. امام خمینی (س) پس از آگاهی، در واکنش به آن، از سخنرانان جشن مدرسه فیضیه در ۲۱ / ۱ / ۱۳۴۳ خواست که این خبر دروغ را تکذیب کنند و خود نیز به آن واکنش شدید نشان داد؛ سرانجام نماینده دولت در قم تعهد کرد دیگر چنین اتهاماتی را متوجه روحانیت نکند.
مبارزه با ابرقدرت ها
امام خمینی (س) ریشه تمام مفاسد در کشورهای اسلامی را به استعمار خارجی مربوط می دانست. ایشان با توجه به خطر استعمار در کشورهای اسلامی و لزوم مبارزه با آن، به ملت های اسلامی توصیه می کرد فریب نیرنگ های استعمار را نخورند و دست آنان را از کشورهای اسلامی کوتاه کنند. از نظر ایشان سهل انگاری سران کشورهای اسلامی و اختلاف آنان موجب سلطه روزافزون استعمارگران بر مقدرات مسلمانان است و چاره اساسی مقابله با استعمار، وحدت همه مسلمانان و عملی کردن شعائر اسلامی است که در این زمینه، وظیفه علما بسیار سنگین است. ایشان اساس گرفتاری ایران را نیز سه استعمارگر بزرگ جهان، امریکا، انگلیس و شوروی می دید و معتقد بود این قدرت های استعماری، رژیم غیر قانونی پهلوی را بر مردم ایران مسلط کردند. امام خمینی (س) در میان ابرقدرت ها، نقش عمده را به امریکا می داد و در تمام دوره مبارزات خود، ایران را مستعمره امریکا و رژیم پهلوی را دست نشانده بی اختیار دولت امریکا می دانست. ایشان حتی کشتار مردم ایران در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی را نیز به پشتیبانی امریکا دانسته، محمدرضا پهلوی را مجرم دوم و امریکا را مجرم اول در حوادث ایران می شمرد. ایشان یکی از عملکرد های تاریخی انگلیسی ها در قبال کشورهای شرقی را ورود ماموران سیاسی و مستشرقان در پوشش سیاحت و مانند آن می دانست که زمینه را برای غارت منابع این کشورها مهیا می کردند. بر همین اساس امام خمینی (س) مهم ترین هدف انگلستان از تشکیل دولت های دست نشانده و انتخاب حاکمانی وابسته را اجرای نقشه های استعماری خود می دانست. ایشان همچنین رژیم پهلوی را دست نشانده انگلستان و مامور اجرای سیاست های غرب می دانست که تا روز آخر نیز از آن حمایت کردند. امام خمینی (س) با این اعتقاد که امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر و شوروی از هر دو بدتر، بر این باور بود که شوروی به همراه امریکا، جهان را به دو منطقه آزاد و «قرنطینه سیاسی» تقسیم کرده است. در منطقه آزاد، تجاوز و جنگ افروزی و استعمار و استثمار ملت های دیگر امری ضروری، منطقی و منطبق با موازین خودساخته بین المللی است؛ اما در منطقه دوم، شامل کشورهای ضعیف عالم و به خصوص مسلمانان، حق حیات و اظهار نظر وجود ندارد و همه مقررات، دلخواه نظام های وابسته و تامین کننده منافع مستکبران است. از نظر امام خمینی (س) شوروی نیز مانند امریکا با القای این فکر که نمی توان در مقابل سیاست های ابرقدرت ها ایستادگی کرد، توانست در میان مسلمانان ترس ایجاد کند. ایشان یکی از حامیان رژیم پهلوی را شوروی می دانست. در این میان، امام خمینی (س) نسبت به رژیم اشغالگر قدس حساسیت ویژه ای داشت. ایشان از آنجا که رژیم صهیونیستی را دشمن اسلام، متجاوز به حقوق مسلمانان، غیر قانونی، نژادپرست، جرثومه فساد و غده سرطانی می دانست، از آغاز نهضت تا زمان رحلت نسبت به آن موضع سرسختی داشت و دشمنیِ رژیم صهیونیستی را به مسلمانان فلسطین محدود نمی دانست، بلکه آنان را دشمن سرسختِ جهان اسلام و انسانیت بر می شمرد. ایشان درباره رابطه رژیم پهلوی و رژیم اشغالگر قدس معتقد بود محمدرضا پهلوی در راس عاملان صهیونیست ها قرار داشت، تا جایی که ایران به پایگاه نظامی آن رژیم تبدیل شده بود.
دانشنامه امام خمینی (س)
منبع:
دانشنامه امام خمینی (س)، ج۱، ص۸۵-۳۱۱.