شاپور بختیار:

[در جواب یک خبرنگار فرانسوی که می پرسد،اوضاع را چگونه می بینید ؟ پاسخ می دهد]]
رشته کار از دست آیت الله خمینی خارج شده و سنگرهایی که در خیابان ها بپا کرده اند، افراد کماندوهای کمونیستی هستند.

(گام به گام با انقلاب؛ اکبر خلیلی، انتشارات حوزه هنری، ج ۱،۱۳۷۵، ص ۳۰۹)


****

مهندس کاظم جفروردی [نماینده مجلس سنا و شورای ملی]:

نخست وزیر ساعت شش صبح روز یکشنبه بیست و دو بهمن از محل نخست وزیری به من تلفن کردند که من آقای مهندس بازرگان را پیدا کنم و به ایشون بگویم که آقای نخست وزیری دستور دادند که مسلسل سازی را بمباران کنند و از بین ببرند. چون محل پر جمعیت است خواستند که آقای مهندس بازرگان از ساکنین حول و حوش کارخانه مسلسل سازی بخواهند که خانه هایشان را تخلیه کنند، بنده به آقای مهندس بازرگان اطلاع دادم گفتند من الان عده ای را عده ای روحانی و همکاران خودشون را با بلند گو می فرستند به اون خیابون ژاله و از مردم بخواهند که خانه ها را تخلیه کنند که ساعت ده مسلسل سازی بمباران خواهد شد این مطلب مربوط به شش صبح است که من وقتی که می آمدم از شمشیران به شهر به فکر افتادم که سری به دفتر تیمسار ارتشبد قره باغی بزنم ببینم دستور آقای نخست وزیر به این جریان بمباران مسلسل سازی به کجا خواهد کشید؟ نگران بودم که این بمباران انجام بشه و اونجا عده زیادی از هموطنان ما در آن روز کشته شوند. رفتم اون روز پیش تیمسار ارتشبد قره باغی گفتم شما چیکار خواهید کرد؟ گفتند من چنین کاری نمی کنم امرای ارتش را برای ساعت ۹ دعوت کردم که به دفتر من بیایند و به اتفاق اونها تصمیم بگیریم.

(تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران؛ مجموعه برنامه داستان انقلاب از رادیو بی بی سی، نشر تفکر، ۱۳۷۳، ص ۴۵۰)


****

گزارش سه تن از نظامیان عالیرتبه ارتش از جلسه شورای فرماندهان که در ساعت ده و نیم صبح امروز و با حضور ۲۷ فرمانده و مسئولین سازمان های نیروهای مسلح تشکیل شده بود:

ارتشبد قره باغی:

یادآوری می کنم که مسلسل سازی تسلیحات ارتش از نیمه شب دیشب هدف تیراندازی عده ای از مخالفین قرار گرفت. فرمانده نیروی زمینی و فرمانداری نظامی موفق نشدند، عده ای را برای کمک به نگهبانان آنجا و جلوگیری از تجاوز آشوبگران به مسلسل سازی اعزام نمایند. دیشب تا صبح ستاد هوانیروز موفق نشد سرلشکر خسروداد را پیدا کند! من به سرتیپ اتابکی در یگان هوانیروز دستور دادم که عده ای درجه دار به وسیله هلیکوپتر برای کمک به مسلسل سازی بفرستند، ولی موفق به اجرای مأموریت نگردید و در نتیجه برابر اطلاع تلفنی ارتشبد طوفانیان مخالفین در حدود ساعت هشت صبح امروز وارد مسلسل سازی شدند.

سپهبد ناصر مقدم [آخرین مسئول ساواک تا پیروزی انقلاب اسلامی]:

به طوری که اطلاع دارید ساواک در واقع منحل شده است. ضمناً من دیشب پس از پایان جلسه شورای امنیت ملی هر چه تلاش کردم نتوانستم هیچ کدام از مأموران ساواک را پیدا کنم. گارد شاهنشاهی هم مأمورانی را که قرار بود در اختیار ساواک بگذارد دیشب نداد ... تیمساران اطلاع دارند که مدتی است آقای نخست وزیر [بختیار]، سازمان اطلاعات و امنیت کشور را عملاً منحل کرده اند و لایحه انحلال سازمان امنیت هم چند روز پیش از تصویب مجلس گذشت. در حقیقت سازمان امنیتی وجود ندارد و تمام پرسنل این سازمان در سطح کشور بلاتکلیف و سرگردان هستند...

سپهبد هوشنگ حاتم [جانشین رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران]:

... با توجه به آخرین وضعیت خصوصی یگان ها که فرماندهان نیرو تشریح کردند به عللی که همه می دانیم، ارتش در موقعیت خاصی قرار گرفته است که نیروها قادر به انجام عملی نمی باشند. از طرف دیگر اعلیحضرت تشریف برده اند و بنا به اظهار نخست وزیر مراجعت نمی کنند ... ماه هاست که امور کشور تعطیل است. آیت الله خمینی خواهان جمهوری است. تمام ملت ایران هم عملاً در این مدت نشان داده اند که پشتیبان ایشان و خواستار جمهوری اسلامی هستند. آقای بختیار هم با توجه به اظهاراتش در مجلسین و حتی اظهارات دیروز در مجلس سنا و همچنین در مصاحبه هایش می خواهد جمهوری اعلان کند، ولی طرفداری در بین مردم ندارد. آنچه به نظر می رسد اختلاف در این است که اعلام جمهوری در کشور به وسیله کی و چگونه صورت بگیرد... پیشنهاد من این است که در این مناقشه سیاسی هم ارتش خود را کنار کشیده و مداخله ننماید...

[پس از اظهار نظر و بحث چند نفر از فرماندهان، سپهبد حاتم اظهار نمود تیمساران به قدر کافی اظهار نظر کردند، اگر ریاست ستاد اجازه می دهید رأی گرفته شود...رأی گرفته شد و "بی طرفی ارتش" رأی بیشتری آورد. سرانجام پس از دو ساعت و نیم مذاکره "بی طرفی ارتش" به اتفاق آرا مورد تصویب فرماندهان و روسای ادارات و سازمان های نظامی قرار گرفت. سپهبد حاتم صورت جلسه شورای فرماندهان را پس از امضای کلیه شرکت کنندگان به ارتشبد قره باغی داد. ساعت در حدود یک بعد از ظهر بود. اعلامیه بی طرفی ارتش به شرح زیر صادر و دقایقی بعد بصورت یک خبر فوری از رادیو پخش شد]:

ارتش ایران وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیز ایران را داشته و تاکنون در آشوب های داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولت های قانونی این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت ده و سی دقیقه روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تشکیل شد و به اتفاق تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر بی طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام کند و به یگان های نظامی دستور داده شد که به پادگان های خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهن پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواسته های ملت شریف ایران با تمام قدرت پشتیبانی می نماید.

(انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، ص ۳۸۹ به بعد / و نیز سایت رسمی رادیو زمانه، سقوط پادشاهی مشروطه، پیروزی انقلاب اسلامی، یک شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷)


****

شاپور بختیار:

قبل از اینکه به من این خبر برسه [خبر اعلام بی طرفی ارتش] به رادیو رسیده بود تا ساعت یک و نیم بعد از ظهر که دیدم نه، من نمی تونم، وقتی نظامی ها خودشون این طور بکنند دیگر چه قوایی می تواند جلوی دیگران را بگیرد. و به همین ترتیب شد که من دستور یک هلیکوپتر دادم که بیاید در دانشکده افسری. در حدود ساعت دو آمد. بلند شدم، دو سه تا چیز خصوصی داشتم، برداشتم و رفتم پایین. رفتم پایین این خانم کلانتری گفت که کی بر می گردید آقا؟ گفتم نمی دانم کی؟ ولی بر می گردم یک روزی .بعد از پله ها رفتم پایین از پله ها که رفتم پایین رفتم دم در دیدم یک سروانی بود و دو تا درجه دار و چهار تا سرباز این ور و آن ور ایستاده اند. سلام دادند، حالا تقریباً ما محاصره هم هستیم . یک یک به همه اینها دست دادم، سوار اتومبیل شدم و صد متر هم بیشتر نبود. آمدم توی دانشکده افسری، آنجا هم همین تشریفات، بعد هلیکوپتر بلند شد گفتم عجب! ما آزادی خواستیم بدهیم و اینها آزادی را نمی خواهند. چه کارش می شود کرد! ...

(انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، ص ۳۹۳)


****

ارتشبد قره باغی:

[از نکات ظریف در خاطرات قره باغی، اشاره او به مکالمه ای است که بعد از بیطرفی ارتش از رادیو، با بختیار داشته است]
آقای بختیار تلفن زده اظهار نمود: "تیمسار، برای آمدن به جلسه ای که بعد از ظهر با هم داریم [در منزل مهندس جفرودی] مدتی است که هلیکوپتر خواسته ام، ولی تا به حال نرسیده است". خیلی تعجب کردم که چرا در مورد هلیکوپتر به من مراجعه می کند و چطور از ساعت یک و نیم برای جلسه ساعت ۴ بعدازظهر هیلکوپتر می خواهد (البته آن روز نمی توانستم حدس بزنم که نخست وزیر قصد فرار و مخفی شدن دارد و در جلسه ۴ بعداز ظهرحاضر نخواهد شد) اظهار کردم باید دید چطور شده و اضافه نمودم دستور می دهم سؤال کنند چرا نفرستاده اند؟ به دفتر ستاد گفتم چگونگی را تحقیق کنند. چیزی نگذشته بود که مجدداً آقای بختیار با نگرانی تلفن زده و اظهار کرد: "تیمسار حالا دیگر هلیکوپتر به من نمی دهند! " گفتم: من هیچ وقت در جریان هلیکوپتر شما نبودم. اطلاع ندارم، دستور دادم چگونگی را سؤال کنند. با ناراحتی اظهار کرد: " تا بحال که نرسیده است". به خاطرم رسید هلیکوپتری که منتظر بود مرا به نخست وزیری ببرد، هنوز در محوطه ستاد بزرگ است. گفتم: الآن دستور می دهم هلیکوپتری را که این جاست برای شما بفرستند. به دفتر ستاد دستور دادم هلیکوپتر را بفرستید برای نخست وزیر و مراقب باشید رسیدن آن را اطلاع دهند. ضمناً ابلاغ کنید یک هلیکوپتر برای من بیاورند. بعد از چند دقیقه اطلاع دادند که هلیکوپتری که از ستاد بزرگ فرستاده شد در محوطه دانشکده افسری به زمین نشسته و آقای بختیار هم سوار شده و در حال پرواز می باشد. سپس از دفتر اطلاع دادند هلیکوپتری که خواسته بودید در محوطه ستاد بزرگ ارتش آماده است و اضافه نمودند که اظهار شده: " از افسران خلبان هلیکوپتر، کسی حاضر به خلبانی آقای بختیار نبوده است ..

(به نقل از: خاطرات سیاسی اجتماعی؛ صادق طباطبایی، نشرعروج، ۱۳۸۷،ج ۳، ص ۲۳۹)


****

مهندس کاظم جفروردی:

[قرار بود شاپور بختیار بعداز ظهر در منزل جفرودی با مهندس بازرگان ملاقات کند در این جلسه ارتشبد قره باغی،سپهبد ناصر مقدم،دکتر یدالله سحابی و عباس امیر انتظام نیز شرکت داشتند]
آن روز قرار بود که این آقایون ناهار به منزل من بیایند آقای نخست وزیر همراه آقای دکتر عباسقلی بختیار قرار بود از نخست وزیری مستقیماً بیایند. رفتند به دانشکده افسری با تاخیر سوار هلیکوپتر شدند و در اقدسیه پیاده شدند از آنجا با یک اتومبیل پیکان به محل اختفایی که قبلا پیش بینی شده بود رهسپار شدند برای اینکه وقتی با من از اقدسیه صحبت کردند، به هر دوی این آقایان عرض کردم که در منزل من شلوغ است؛ جمعیت است،آمدن این آقایون به آنجا امکان پذیر نیست و دور از هر نوع احتیاط است. به همین جهت این آقایون رفتند به مخفیگاه .همان موقع من به تیمسار قره باغی که تلفن مستقیمی از ایشون داشتم تلفن کردم و گفتم تیمسار شما با همراهان خودتان با لباس نظامی به منزل ما نیایید، چون شناخته خواهید شد و ممکن است خطری متوجه شما بشود. تیمسار قره باغی به اتفاق همراه شادروان سپهبد ناصر مقدم و گارد سیویل این آقایان با اتومبیل به منزل من آمدند و قبل از این آقایان، آقای مهندس بازرگان همراه آقای دکتر یدالله سحابی و مهندس عباس امیر انتظام به منزل من آمدند. همراه این سه نفر آقایان، عده ای از جمعیت شهر به آن خیابان سلطنت آباد ریختند و خوب به یاد دارم که آقای دکتر یدالله سحابی به تقاضای آقای مهندس مهدی بازرگان چهار پایه ای گذاشتند، بلندگویی در دست گرفتند، از جمعیت خواهش کردند متفرق بشوند و این اصطلاح را به کار بردند که آقا امروز روز سرنوشت این مبارزات است و این خانه هم جلسه مهمی درآن هست .خواهش می کنم از حول و حوش این خانه دور شوید برای اینکه کسانی که باید در این جلسه شرکت کنند بتوانند راه پیدا کنند به این خانه. به تدریج آقایانی که بنا بود آن روز به منزل من بیاند آمدند مذاکرات شروع شد. هر نیم ساعت یا سه ربع ساعت آقای دکتر بختیار تلفن می کرد از جایی که مخفی شده بودند و یا با من یا آقای مهندس بازرگان صحبت می کردند . بنده خلاصه مذاکرات جلسه را به اطلاع ایشان می رساندم ونظراتی که داشتند از ایشان می گرفتم و در جلسه به نام ایشان مطرح می کردم.

(تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، مجموعه برنامه داستان انقلاب از رادیو بی بی سی، نشر تفکر، ۱۳۷۳، ص ۴۵۹)


****

ویلیام سولیوان [سفیر آمریکا در ایران]:

[ذکر حوادث و وقایعی که در سفارت آمریکا در تهران و کاخ سفید واشنگتن، همزمان با وقایع انقلاب در تهران، جریان داشت]
صبح روز یازدهم فوریه (۲۲ بهمن) اعضای ارشد هیأت مستشاران آمریکا در نیروهای مسلح ایران طبق معمول به محل کار خود در مرکز ستاد مشترک رفتند، ولی طولی نکشید که رئیس هیأت، سراسیمه به من تلفن کرد و گفت جمعیت کثیری در اطراف محوطه ستاد جمع شده اند و پیشنهاد کرد افراد او ستاد را ترک کنند. من با نظر او موافقت کردم و از خود او خواستم که مستقیماً به سفارت بیاید و شب را در محل اقامت ما بگذراند. نیم ساعت بعد دوباره تلفن کرد و گفت از طرف جمعیتی که در اطراف محوطه ستاد جمع شده اند به سوی گارد محافظ ستاد تیراندازی می شود و از داخل محوطه ستاد هم به تیراندازی آنها پاسخ داده می شود. در این شرایط ترک محل ستاد خالی از خطر نبود و او تصمیم گرفته بود فعلاً در داخل ستاد بماند. چند دقیقه بعد معاون او به من تلفن کرد و گفت تانک ها در اطراف ستاد موضع گرفته و توپ های خود را به طرف ساختمان ستاد نشانه گرفته اند. بیست و شش عضو هیأت مستشاری آمریکا دفاتر خود را ترک کرده و به زیرزمین ستاد پناه برده بودند، ژنرال های ایرانی و افسران ارشد هم قبلاً به این پناهگاه رفته بودند.

در این وضع خطرناک من با حالتی پریشان و عصبانی در جستجوی یک مقام ارشد از رهبران انقلابی بودم تا مرا در کار نجات پرسنل نظامی مان کمک کند، تمام مقامات ارشد سیاسی و نظامی سفارت، کلیه توان و ارتباطات خود را بکار گرفته بودند تا شاید راه حلی سریع برای این مشکل بیابند. در بحبوحه این فعالیت ها زنگ تلفن به صدا درآمد و نیوسام معاون وزارت امور خارجه که از واشنگتن صحبت می کرد گفت از اطاق وضع فوق العاده در کاخ سفید با من صحبت می کند و هم اکنون جلسه ای به ریاست برژینسکی برای بررسی اوضاع ایران تشکیل شده و می خواهند تازه ترین اطلاعات را درباره اوضاع ایران دریافت کنند. من در چند جمله کوتاه گزارش وضع موجود را دادم و گفتم چون گرفتار مشکل بیست و شش پرسنل نظامی آمریکا هستم بیش از این نمی توانم صحبت کنم. نیوسام وضع مرا درک کرد و بیشتر از این به صحبت ادامه نداد.

پانزده دقیقه بعد تلفن واشنگتن مجدداً به صدا درآمد و این بار نیوسام و کریستوفر، معاون ارشد وزارت امور خارجه در پای تلفن بودند. تلفن از اطاق وضع اضطراری کاخ سفید بود و اطلاعات دقیق تری راجع به اوضاع و امکاناتی که در اختیار ما بود می خواستند. این تلفن موجب قطع گزارش تلفنی یکی از ماموران سیاسی ما درباره تماس وی با ابراهیم یزدی برای نجات پرسنل نظامی ما گردید و از این جهت برای من ناراحت کننده بود؛ زیرا در آن شرایط نجات جان آمریکائیان که در معرض خطر جدی بودند بیشتر از پاسخ به سؤالات مبهم و نامربوط اطاق وضع اضطراری کاخ سفید برای من فوریت داشت. لذا گفتگوی من با دو مقام عالی رتبه وزارت امور خارجه هم مانند مکالمه قبلی سریع و نامطبوع بود ...

نهایت خشم و عصبانیت من در این مکالمه موقعی بود که گفته شد برژینسکی درباره امکان ترتیب دادن یک کودتا برای استقرار یک رژیم نظامی به جای حکومت در حال سقوط بختیار از من نظر می خواستند، این فکر و این سؤال در آن شرایط به قدری سخیف و نامعقول بود که بی اختیار مرا به ادای یک کلمه زشت درباره برژینسکی وادار ساخت و این فحاشی و بددهنی بی سابقه، مخاطب من نیوسام را که مرد ملایم و متینی بود تکان داد. نیوسام با ابراز شگفتی و تردید درباره آنچه شنیده بود سؤال خود را به نحو دیگری تکرار کرد. من در پاسخ گفتم نمی توانم آنچه را گفته ام به زبان لهستانی ترجمه کنم (چون برژینسکی لهستانی الاصل بود) و گوشی را زمین گذاشتم ...

چند دقیقه بعد در حالی که من نومیدانه به تلاش خود برای برقراری ارتباط با یزدی و جلب کمک و همکاری او برای نجات آمریکائیان ادامه می دادم، بار دیگر تلفن واشنگتن خطوط ارتباطی دیگر مرا قطع کرد و این بار دوباره نیوسام روی خط بود. نیوسام این بار با لحنی جدی و آمرانه گفت به وی دستور داده شده است از من بخواهد که با رئیس هیأت مستشاری نظامی آمریکا در ایران تماس برقرار کنم و نظر او را درباره امکان دست زدن به یک کودتای نظامی سؤال کرده و به واشنگتن گزارش بدهد. من از نیوسام پرسیدم آیا او نمی داند که رئیس هیأت مستشاری ما هم اکنون در یک پناهگاه زیرزمینی به دام افتاده و من برای نجات او تلاش می کنم!؟. نیوسام گفت موضوع را درک می کنم ولی دستوری که به او داده شده است این است که نظر ژنرالِ رئیس هیأت مستشاری آمریکا درباره کودتا سؤال شود ! چند دقیقه بعد از این تلفن، رئیس هیأت مستشاران نظامی ما از پناهگاهش به من تلفن کرد و گفت ظاهراً اقداماتی برای آتش بس بین نیروهای انقلابی و قوای محافظ ستاد در جریان است و چند تن از افسران برای مذاکره با نمایندگان انقلابیون به طبقه بالا رفته اند. با کمی خجالت جریان مذاکرات تلفنی خود را با واشنگتن و سؤالی که راجع به نظر او درباره امکان دست زدن به یک کودتای نظامی از من شده بود با ژنرال در میان گذاشتم. او گفت در شرایط فعلی شانس موفقیت یک کودتای نظامی فقط پنج درصد است و من به یکی از همکارانم گفتم، نظر او را به واشنگتن مخابره کند. در کمتر از یک ساعت اطلاع یافتیم که آتش بس در اطراف ستاد کل برقرار شده و نه فقط ابراهیم یزدی بلکه آیت الله بهشتی هم در صحنه حاضر شده و به رهائی پرسنل ما از مخمصه کمک کرده اند...

(محمود طلوعی، صد روز آخر، صفحه ۳۰۱ به بعد، به نقل از: خاطرات سیاسی اجتماعی، صادق طباطبایی، نشرعروج، ۱۳۸۷،ج ۳، ص ۲۴۰)


****

زبیگنیو برژینسکی: [مشاور امنیت ملی کارتر]

[برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر در یادداشت های روز یکشنبه ۱۱ فوریه (۲۲بهمن ۵۷) خود به یک جلسه اضطراری که برای بررسی اوضاع ایران در کاخ سفید ( اطاق بحران کاخ سفید) تشکیل شد، اشاره کرده و می نویسد]:
اوضاع ایران به وخیم ترین مراحل خود رسیده و دولت بختیار در حال سقوط است. تردیدی نیست که ما می بایست علیرغم اطلاعات ناقص و ضد و نقیضی که دریافت می کردیم تصمیم جدی و قاطعی بگیریم. در جلسه اضطراری کاخ سفید وارن کریستوفر و دیوید نیوسام از طرف وزارت امور خارجه، چارلز دونکن و ژنرال جونز به اتفاق چند تن از مقامات وزارت دفاع و ستاد مشترک، ترنر رئیس سیا به اتفاق فرانک کارلوچی از مقامات برجسته سیا، گری سیک و سرهنگ اودوم (که بعداً ژنرال شد) از شورای امنیت ملی حضور داشتند. ما سه راه حل را مورد بررسی قرار دادیم: اول این که از فرماندهان نظامی بخواهیم با مهدی بازرگان نخست وزیر منتخب آیت الله خمینی به جای بختیار کنار بیایند. دوم آن که از ارتش بخواهیم در جریان انتقال قدرت کنار کشیده و در پادگان های خود به حال آماده باش بمانند.

سوم اگر فرماندهان نظامی توانائی دست زدن به کودتا و کنترل اوضاع را در این شرایط داشته باشند از آنها بخواهیم دست به کار شوند. استنباط من از گزارش های رسیده این بود که نظامیان در شرایط فعلی نمی توانند کاری بکنند و حمایت از بختیار را هم بی فایده می دانند.

کریستوفر پیشنهاد کرد که ما از ارتش بخواهیم خود را از معرکه فعلی کنار بکشد و از دولتی که سرکار می آید پشتیبانی کند. کریستوفر فکر نمی کرد، کسی مخالف این نظریه باشد، ولی من گفتم ... اگر در ارتش ایران هنوز آن اراده و توانائی مانده باشد که کنترل اوضاع را به دست بگیرد ما باید در مقام یک قدرت بزرگ از آنها پشتیبانی کنیم. کارلوچی معاون سیا گفت به نظر او بهتر است فرماندهان نظامی نزد [امام] خمینی رفته و به او بگویند تحت شرایطی حاضر به همکاری با دولت منصوب او خواهند بود. مثلاً شرایطی نظیر این که تعیین وزیر جنگ با آنها باشد و تجهیزات اطلاعاتی ما به خاطر مصالح کشور دست نخورده بماند. کارلوچی عقیده داشت که نظامی ها هنوز قدرت چانه زدن برای قبولاندن شرایط خود را دارند.

گفتگوی ما در ساعت ۹ و چهل دقیقه با وصول گزارشی از تهران که حاکی از دستگیری فرماندار نظامی تهران و بازداشت او در محل اقامت [امام] خمینی بود، قطع شد.

من مجدداً هشدار دادم که پیوستن ارتش به [امام] خمینی سرانجام به زوال و انهدام کامل ارتش خواهد انجامید. من سپس گفتم که ما هنوز باید به راه حل نظامی به عنوان آخرین چاره بیاندیشیم، هر چند که در این فرصت آخر، ریسک بزرگی به شمار می آید، ولی اگر موفق شویم موقعیت آمریکا در منطقه تقویت خواهد شد. ژنرال جونز گفت که درباره امکان موفقیت کودتای نظامی در وضع فعلی خوشبین نیست. دونکن گفت این فکر را عملی نمی دانم ... من گفتم مسأله را به همین سادگی نمی توان رها کرد، ما باید به عواقب سقوط ایران و عدم ثبات سیاسی در این منطقه حساس جهان بیاندیشیم. من آن گاه گفتم که اگر انضباط نظامی در ارتش ایران از میان نرفته باشد هنوز قادر به کاری هستیم، البته خطر شکست این اقدام هم وجود دارد، ولی اگر دست بکار نشویم سقوط و شکست حتمی است. لذا پیشنهاد کردم با ژنرال گاست و سولیوان و ژنرال هایزر تماس تلفنی گرفته شود و ارزیابی آنها را از اوضاع بدانیم. ساعت ۱۰ و ده دقیقه به وقت واشنگتن، (غروب تهران) یک گزارش مطبوعاتی از تهران رسید که حاکی از تصرف ایستگاه رادیو و تلویزیون از طرف مخالفان به علت تخلیه نیروهای نظامی و تانک های ارتش از محل ایستگاه بود. یکی دو دقیقه بعد افسران ارتباط خبر دادند که تماس ما با مرکز هیأت مستشاری نظامی آمریکا قطع شده و نمی توانیم با ژنرال گاست صحبت کنیم. من به کمپ دیوید تلفن کردم تا رئیس جمهوری و سایروس ونس را در جریان اوضاع بگذارم، ولی گفتند که آنها به کلیسا رفته اند و برقراری تماس با آنها فعلاً امکان پذیر نیست ... هایزر به دونکن گفته بود که طرح کودتا در وضع فعلی بدون مداخله و تعهد آمریکا برای پشتیبانی از این اقدام عملی به نظر نمی رسد. فرماندهان نظامی در ایران دیگر بدون اطمینان از حمایت جدی آمریکا دست به کاری نخواهند زد...

(به نقل از: خاطرات سیاسی اجتماعی؛ صادق طباطبایی، نشر عروج، ۱۳۸۷، ج ۳، ص۲۴۳)

. انتهای پیام /*