بخاطر دارم در اوج رخدادهای انقلاب در سال 1357 روزی با مرحوم شهید آیت اللّه بهشتی دربارۀ این حوادث سخن می گفتیم و من با اعجاب نسبت به خصوصیات برجستۀ مرحوم امام خمینی که نمود خود را در این جریانات بخوبی نشان می داد از ایشان پرسیدم که چگونه می شود این خصلت ها در یک انسانی جمع می شود. گویی موهبتی خدادادی است که برخی دارند و برخی ندارند. بویژه ظرفیت امام در برخورد با بعضی رخدادها، افراد و جریانها در آن زمان برایم بسیار جالب توجه بود. مرحوم شهید بهشتی پاسخ دادند که هر چند بدون تردید برخی استعدادها و توانها در افرادی برجسته تر است اما هرگز نباید آنچه را به عنوان خصوصیت های معنوی و اخلاقی ممتاز در آنها سراغ داریم صرفاً به حساب این زمینه های خدادادی بگذاریم و نقش خودسازی ها را دست کم بشمریم. از جمله در مورد خود مرحوم امام ایشان با نقل خاطره ای از طول دوران تحصیل گفتند که امام هم مسیر رشدی را طی کرده اند تا اینک چنین ظرفیتی را می توانی در ایشان بیابی و این خصلت نیز با زحمت و تمرین بدست آمده است. پدرم نقل می کردند که من در سال 1325 برای ادامه تحصیل در علوم اسلامی از اصفهان به قم آمدم. بدنبال مدرّسی بودم که بخش باقیمانده از کتاب «کفایه» را نزد او فرا بگیرم. با پرسوجویی که انجام دادم در میان اساتیدی که شناسایی کردم تا در محضر درسشان حاضر بشوم یکی مرحوم امام بودند که در آن ایام ایشان را بیشتر بنام حاج آقا روح اللّه می شناختند. به سراغ درس ایشان رفتم. محل درس اتاقی نه چندان بزرگ بود و تعداد طلاب شرکت کننده هم به اندازه ای بود که دور تا دور اتاق نشسته بودند. من هم معمولاً کنار در ورودی و روبروی امام می نشستم. امام «کفایه» را تدریس می کردند. البته بعداً همین حلقۀ درسی مبدل به درس خارج شد. با این حال روش امام در تدریس این بود که غیر از آراء مصنّف، نظرات، شروع و نقدهایی را که هم که بر این متن نوشته شده بود نقل می کردند. از جمله امام در هنگامی که نظرات گوناگون در زمینۀ بحث مورد نظر را نقل می کردند با لحنی کنایه آمیز دربارۀ یکی از مُحَشّین می گفتند که مثلاً: «بله! فلان کس هم در این باب چنین گفته است!» و از لحن کلام ایشان برمی آمد که آراء او قابل اعتنا نیست.
مرحوم بهشتی می گفتند که برخی از ما طلبه های درس خوانی بودیم و گذشته از مباحثه و تقریر درس، شب قبل «پیش مطالعه» هم می کردیم، نگاهی هم به حواشی می انداختیم و از جمله به این حاشیه هم مراجعه می کردیم و به نظرمان می آمد که برخی از مطالب این حاشیه آنقدرها هم غیرقابل اعتنا نباشد. ایشان می گفتند من روز دوم یا سومی بود که به درس کفایه امام می رفتم و در اثنای درس اشکالی را مطرح کردم و اضافه کردم که فلان کس هم در این باره چنین گفته است و حرف بدی هم نزده است. امام نسبت به من محبتی داشتند هم به جهت علاقهمندی ام به درس و هم به جهت اینکه نوۀ مرحوم حاج میرمحمدصادق خاتون آبادی بودم که سخت مورد علاقۀ امام بودند و امام هم به لحاظ مرتبت علمی و هم بخصوص به لحاظ تقوی و زهد ایشان دلبستگی فراوانی به آن مرحوم داشتند. هر دو باعث این می شد که امام نسبت به اشکالی یا سؤالی که از جانب من مطرح می شد توجه خاصی نشان بدهند. اما حساسیتی که امام نسبت به این حاشیه داشتند موجب می شد که بر سر این مسأله بحث درمی گرفت. مرحوم شهید بهشتی می گفتند من هم در آن ایام طلبه ای اهل بحث و جدل بودم و لذا بحث به طول می انجامید و هم صدای امام بلند می شد و هم صدای من. در نتیجه بعد از دو سه روز دیگر به درس کفایه ایشان نرفتم و بر روی درسهای دیگرم متمرکز شدم. بعد از گذشت یک هفته روزی طلبه ای در حجرۀ مرا زد و سراغ مرا گرفت. او گفت که من از طرف حاج آقا روح اللّه آمده ام. ایشان مرا فرستاده اند که برو و ببین این طلبه ای که می آمد اینجا، کجاست، حالش چطور است، کسالتی پیدا کرده است که دیگر نمی آید؟ من به آن طلبه گفتم از قول بنده خدمت ایشان سلام برسانید و از این همه توجه و محبتی که به بنده کرده اند تشکر کنید. اما علت اینکه من دیگر به آن درس نیامدم این بود که ما هر دو صدایمان به بحث بلند می شد و من نمی توانستم خودم را مهار کنم با اینکه صرفنظر از همۀ مهارت دیگر با ایشان به لحاظ سنّی تفاوت داریم و من بعد از جلسۀ درس خیلی از این موضوع ناراحت و شرمنده می شدم. لذا با خودم عهد کردم مادام که نتوانم خودم را مهار کنم در این درس حاضر نشوم. ایشان می گفتند من بر این عهد ماندم تا مدتها بعد در یکی از دروس خارج دوباره به درس امام رفتم.
اگر تو می بینی که امام اینک در برخورد با این حوادث بزرگ اجتماعی و یا چهره ها و جمع ها این اندازه از خود ظرفیت نشان می دهند باید بدانی که این نتیجۀ خودسازی ها و تلاشها در میدان جهاد اکبر است و اینطور نیست که به سادگی بدست آمده باشد. پیدا کردن این خصوصیات برای همه ممکن است اما به شرط آنکه همت و تحمل رنج خودسازی را داشته باشند.
ماخذ: دکتر سید محمدرضا حسینی بهشتی، سلسله موی دوست، ص 71-73
.
انتهای پیام /*