روزی ساعت تقریبا ۵ / ۱۱ بود که از داخل حیاط عبور می کردم. در این لحظه حاج احمد آقا مرا صدا زدند و فرمودند بروید مهیا شوید باید به قم بروید. به اتاق حاج احمد آقا رفتیم و ایشان مقداری کاغذ از حضرت امام گرفته بودند. آنها کاغذها را به من دادند و فرمودند تکثیر کنید.
هر چیزی که آنجا به ما می دادند اصلا کنکاش نمی کردیم که ببینیم محتوایش چیست ولی هنگام زیراکس برای اینکه اول و آخر آن را تشخیص بدهیم مجبور شدم به کاغذ نگاهی بیندازم و کلمات را ببینم نوشته شده بود مثلا صدر عالیه هیات رئیسه اتحاد جماهیر شوروی آقای گورباچف. فهمیدم که موضوع مربوط به اتحاد جماهیر شوروی است پس از آن به آقای جوادی آملی زنگ زده بودند و گفته بودند که نامه را برایتان ارسال می کنیم. از من پرسیدند که کی حرکت می کنی؟ گفتم همین حالا. آنها هم به آقای جوادی آملی گفتند که ساعت دو نامه به منزلتان می رسد. نامه را داخل پاکتی گذاشتیم در آن را چسباندیم. خیلی به من سفارش کردند که فلانی این نامه مبادا گم بشود، حتما اسلحه با خودت ببر و در بین راه اگر ماشین ات پنچر شد این نامه را از خودت جدا نکن. سفارشاتی داشتند. به سمت قم حرکت کردم و حوالی ساعت دو به قم رسیدم و مستقیم به بیت آیت الله جوادی آملی رفتم. ایشان منتظر بودند. خودشان دم در آمدند و استقبال کردند و خیلی اظهار لطف و محبت نمودند. نامه را خدمتشان دادم. ناهار هم در خدمتشان بودم و به جهت اینکه نامه رسان حضرت امام بودم خیلی اظهار محبت داشتند و احترام زیادی کردند.
قرار بود ایشان نامه را بخواند و جواب بدهد و من آن جوابیه را به حاج احمد آقا برسانم و ایشان آن را خدمت حضرت امام ببرد. ساعت ۴ نامه را گرفتم و به سمت تهران به راه افتادم. دو روز بعد از طریق رسانه ها متوجه شدم که این نامه همان نامۀ امام به گورباچف بوده که آقای جوادی آملی به شوروی برده بودند.
منبع: خاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)؛ خاطرات حسین سلیمانی
.
انتهای پیام /*