در مبارزات تاریخ معاصر، امام یک محور بود، برای حوزویان و روشنفکران و کسانی که ایشان را می شناختند، زیباترین گزینه ممکن به حساب می آمد، من پیش از اینکه به تهران بیایم، حدوداً در سال ۴۰ بود، که مرجع بزرگ آیت الله العظمی بروجردی از دنیا رفت و هنوز من بالغ نبودم، محل گیوی مانند همه کشور سیاهپوش شده و در سوگ آن بزرگ نشسته بودند، هر چند در بین عوام، آن هم، در یک منطقه کوچک مثل گیوی، بحث مرجعیت چندان مطرح نبود، ولی فوت آیت الله بروجردی فرصتی پیش آورد، که حتی در قهوه خانه ها، صحبت از مرجعیت پیش آید، طبیعتاً محیط مدرسه و جمع معلمین نیز، به این بحث کشیده شده بودند، معلمی بنام آقا میرعبدالله که معلم دینی بود، به مناسبت فوت مرجع تقلید، مسئله تقلید را مطرح کرد، هر چند که جسته و گریخته چیزهایی شنیده بودم، اما به اهمیت قضیه توجه نداشتم، همان طور که امروز هم خیلی ها به آن توجه ندارند و با تقلید کورکورانه ای که گرفتاری بزرگ عوام است، مقایسه می کنند، وحال آن که مسئله تقلید؛ به معنای رجوع به خبره، در امر دین است، مراجعه به کارشناس است، آن چنان که انسانها در هر موضوعی به کارشناس مراجعه می کنند، دیندار غیر مجتهد هم باید به مجتهد، یعنی کارشناس رجوع نماید، تا کار دین داری او سامان یابد، و در واقع آن چنان که در توحید و نبوت و اصول دین، تقلید جایز نیست، در انتخاب مرجع تقلید هم، نباید از کسی تقلید کرد، بلکه باید از روی اجتهاد، انتخاب کرد، از روی بصیرت و آگاهی کامل مرجع را انتخاب نمود. به هر حال صحبت از تقلید پیش آمد، که آن روز آیت الله العظمی حکیم مطرح بود، و هنوز شخصیت امام، برای کسی شناخته شده نبود و من هم به سن تکلیف نرسیده بودم، مسئله در بوته اجمال ماند، تا این که مهاجرت پیش آمد، و جریان ۱۵ خرداد اتفاق افتاد، جریانی که بیش از حواشی آن، فرصتی برای شناساندن یک مرجع بزرگ وجامع الشرایط پیش آمده بود، جریانی که امام در آن تولد یافت، عکسی از امام را به من دادند، یادم نیست چه کسی آن را به من داد، اما این اولین نگاه من به امام بود، که بالای سرش نوشته بود:
«فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً»
خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود، در راهش پیکار می کنند، بر خودداری کنندگان از شرکت در میدان جهاد، برتری بزرگ داده است.
نگاه به مرجعیت، با آمدن امام تغییر کرد و علاوه بر جهات علمی، تخصصی، جهاد و مجاهدت نیز، ارزش و اعتبار یافت و من هم با مشورت و دقت، افتخار پذیرش رهبری آن عزیز را پیدا کردم. من که به همراه برادرم در جلسات آقای هرندی شرکت می کردم، و گاه گاهی دیدارهای خصوصی و دوستانه ای پیش می آمد، که حرف وحدیث های روز، در آنجا شنیده می شد، مرجعیت، تقلید، چه کسی صلاحیت مرجعیت دارد؟ از چه کسی باید تقلید کرد؟ بنابراین، در همان جلسات بود که اسم امام را شنیدم و با انگیزه کنجکاوانه ای به سراغ تحقیق و مطالعه رفتم و گم شده خویش را که خمینی بزرگ بود، در آغازین سالیان تکلیفم پیدا کردم و فهمیدم آن عزیز می تواند به عنوان یک قطب انقلابی، آرمانهای یک نسل سر خورده را جوابگو باشد.
منبع: خطیب انقلابی، به نقل از اکبر حمیدزاده گیوی
.
انتهای پیام /*