من در همان سن پنج یا شش سالگی که در مهریز و یزد بودم، برادر بزرگوارم از شخصیتی برازنده، برومند، عالی و بزرگ به نام حاج آقا روح الله یاد می کرد. یعنی این اسم گوش نواز از سن پنج یا شش سالگی به گوش من خورده بود. در سال ۳۶ هم که به قم رفتیم در همان روزهای اول بود که خدمت امام رسیدیم و جالب ترین خاطره ای که از همان زمان در ذهنم رسوخ یافته است، مربوط به ملاقات با حضرت امام است که ظاهرا به مناسبت نیمه شعبان بود. من و برادرم و پسر دایی خودم آقای حاج سیدجلیل حجازی برای زیارت و عرض تبریک به خانه مراجع رفتیم. حدود ساعت ۱۱ به درب منزل حاج آقا روح الله رسیدیم که درب منزل بسته بود. دودل بودیم که درب را بزنیم یا نه. بالاخره درب را زدیم که امام امت قدس سره شریف خودشان تشریف آوردند و درب را به روی ما گشودند. ما به بیرونی منزل راهنمایی شدیم. امام سرما خورده بودند و فراموش نمی کنم که با وجود سردی هوا یک قبا و یک لباس نازک بر اندام ایشان بود. چهره امام که زیبا بود، با آن لباس خوشرنگ که بسیار نظیف و تمیز و زیبا بود، زیباتر می نمود. یک کرسی گذاشته بودند و روی آن ملحفه سفیدی کشیده بودند و ما دور آن کرسی نشستیم. به دستور امام برای ما چای و شیرینی آوردند و تا جایی که من به خاطر دارم چای را خود ایشان آوردند. پس از آنکه ما عرض تبریک و ارادت کردیم امام با ملاطفت و مهربانی خاصی برای ما صحبت کردند، ولی به قدری سیمای امام ملکوتی و جذاب بود و فراگیر که ما این شهامت و شجاعت را در خود نمی دیدیم که صحبت کنیم. در حدود ۲۰ دقیقه در خدمت امام بودیم و و از این فیض معنوی و درک محضر ایشان خیلی لذت بردیم. صحبت های امام در این جلسه در خصوص امام زمان و عرض تبریک و چیزهای متداول بود و آن موقع هنوز مسائل انقلاب و از این دسته مسائل مطرح نبود. زمان خداحافظی که فرا رسید از خانه بیرون آمدیم و امام تا درب منزل ما را همراهی کردند. بیرون که آمدیم برادرم که هم علمای نجف و هم علمای قم را می شناختند به من و پسر دایی ام گفتند که این شخص برای دنیای اسلام یک ذخیره است.
(خاطرات صدرالدین محمد صدر طباطبایی، آرشیو موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س))
.
انتهای پیام /*