در طول سالهای مبارزه مردم ایران علیه حکومت ستمشاهی، پیوند و هم افزایی دو نهاد تاثیرگذار حوزه و دانشگاه نقشی بیبدیل در ساماندهی کنشهای سیاسی و مبارزاتی قشر جوان داشت. از میان شخصیت های تاثیرگذار در روند حرکت های انقلابی عموم مردم به ویژه قشر تحصیلکرده جامعه، روحانی مبارز و عالم مجاهد شهید آیت الله دکتر مفتح نقش به سزایی در پیوند حوزه و دانشگاه داشت. در تقویم کشورمان به پاس تلاشها و مجاهدت های آن متفکر شهید، روز 27 آذر که مصادف است با روز شهادت ایشان، روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گرفته است. ضمن درود به روح پرفتوح شهید مفتح، توجه شما خوانندگان محترم را به خاطره ای از ایشان جلب می نماییم:
کمیته های کاری فعّالی برای بخشهای گوناگون نیازهای انقلاب تشکیل شده بود که یکی از آنها، کمیته ای بود که راهپیمایی های مردم را هدایت و پشتیبانی می کرد. من و شهید مفتح و جمعی از دوستان عضو این کمیته بودیم. این کمیته نقش مهم و اساسی در راهپیماییهای روزهای تاسوعا و عاشورا را عهده دار شد. این راهپیمایی ها علاوه بر آنکه نقطه عطفی در سلسله راهپیمایی های انقلاب بود، ویژگی دیگری داشت.
رژیم در مذاکراتی که برای اولین بار موفق شده بود با مخالفان برگزار کند، تهدید کرده بود که برای جلوگیری از راهپیمایی ها به بمباران هوایی متوسل می شود و مردم تهران را قتل عام می کند، این تهدید را ما به امام منتقل کردیم و امام فرمودند: رژیم جرأت چنین کاری را ندارد و تأکید کردند که به هر حال، راهپیمایی باید انجام شود. آن روزها، از طرف رژیم با سران انقلاب مذاکره می شد. نماینده رژیم، تیمسار مقدّم بود؛ وی در یک جلسه پیش از سفر آقای مطهری به پاریس، به منزل ایشان آمد و به گفتگو پرداخت. محور آن گفتگو، بیشتر این بود که ما را قانع کنند که رژیم آمادگی دارد، خواسته های امام را بپذیرد و امام هم با شرایطی می توانند به ایران برگردند؛ امری که ما مطمئن بودیم، فریبی بیش نیست.
سرانجام رژیم که سماجت و ایستادگی امام و رهبران انقلاب را دید، راهپیمایی را پذیرفت، اما شرایطی گذاشت. از جمله اینکه راهپیمایی ها از حسینیه ارشاد به بالا باشد و دیگر اینکه در شعارها به شاه اهانت نشود. هر دو شرط هم در عمل نقض شد و راهپیمایان «مرگ بر شاه» را در آن روزها در گسترده ترین سطح، شعار دادند و مسیر راهپیمایان نیز از همه نقاط شهر به سمت میدان آزادی (میدان شهیاد) بود.
منبع: کتاب امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی، ص: 64