‏کاپیتولاسیون‏‏ یا قضاوت سپاری، سپردن حق رسیدگی قضایی جرایم اتباع و شهروندان بیگانه به نمایندهٔ حقوقی دولت بیگانه است؛ که در ایران به ‏‏مصونیت اتباع امریکایی‏‏ نیز شناخته میشود. در واکنش به تصویب چنین لایحه ذلت آوری، صبح روز ‏‏چهارم آبان 1343 ‏‏که مصادف با تولد ‏‏حضرت فاطمه‌الزهرا(س) ‏‏بود، ‏‏حضرت امام خمینی (ره)‏‏ سخنرانی کردند و نطق تاریخی خود را با ‏‏انالله و انا الیه راجعون ‏‏آغاز نمودند و در همان روز بیانیه ای هم، صادر کردند. متعاقب این افشاگری تاریخی صبح روز 13 آبان نیروهای نظامی منزل امام را محاصره و ایشان را دستگیر کردند و به تهران منتقل نموده و از آن جا به وسیله هواپیمای نیروی هوایی ارتش، ایشان را به ترکیه تبعید کردند. ضمن درود به روح بلند رهبر آزادگان حضرت امام خمینی (ره)، توجه شما را به خاطره ای در این باره جلب می نماییم:‏

‏ ‏

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\capital1.jpg

‏ ‏

‏در آن زمان هیچ کس از لایحه کاپیتولاسیون خبر نداشت و اگر هم در ‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏ حوزه بحث‌های سیاسی پیش می‌آمد، درباره همان مسائل گذشته، مثل‎‎‎‏ غائله فیضیه و کشتار پانزده خرداد و دستگیری امام بود. در حالی که‎‎‎‏ اتفاق مهمی در کشور افتاده بود و هیچ کس از آن خبر نداشت. در اوایل‎‎‎‏ آبان ماه 1343، یک دفعه اعلام کردند که امام روز بیستم جمادی الثانی 1384ق، ‌تولد حضرت زهرا (س) مصادف با 4 / 8 / 1343 می‌خواهند‎‎‎‏ صحبت کنند. وقتی ایشان برای اولین بار این موضوع را ‏مطرح کردند، همه غافلگیر شدند. با این که ما هر روز تقریباً در منزل امام حضور‎‎‎‏ می‌یافتیم و یا بعضی از دوستان ما جزو اطرافیان ایشان هم بودند، اما هیچ ‏‎‎‎کدام نمی‌دانستند که چه خبر شده است و امام در مورد چه مسأله‌ای می‌خواهند سخن بگویند؟ یعنی حضرت امام با این که در ظاهر مشغول ‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏ درس و بحث و کارهای به قول خودشان طلبگی بودند، ولی کاملاً ‏‎‎‎اوضاع کشور و فعالیت‌های دولت و مجلس را زیر نظر داشتند. ایشان‎‎‎‏ تعدادی افراد موثّق در مجلس و دولت داشتند که خبرها را به ایشان‎‎‎‏ می‌رساندند، اگرچه بعضی‌ها تعبیرشان این بود که ایشان علم غیب دارد، این مسائل از مدت‌ها قبل در دولت و در مجلس شورای ملی و سنا‎‎‎‏ مطرح می‌شده، اما در حوزه هیچ کس، حتی بزرگان هم نمی‌دانستند چه‎‎‎‏ اتفاقی دارد می‌افتد و همه مشغول کارهای خودشان بودند.  ‏

‏ ‏

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\capital4.jpg

‏ ‏

ما از حرکات و برخوردهای غیر عادی امام می‌فهمیدیم که چیزهایی‎‎‎‏ هست ولی ‌ نمی‌دانستیم که چیست! چون از چند روز پیش اخم‌های امام‎‎‎‏ خیلی در هم بود، هیچ حالت تبسم نداشتند و سر حال نبودند؛ حتی‎‎‎‏ وقتی سؤال فقهی می‌پرسیدیم، جواب نمی‌دادند و می‌فرمودند که: خودتان مراجعه کنید. همه اطرافیان احساس می‌کردند که ایشان یک‎‎‎‏ ناراحتی جدی دارند و نمی‌گویند تا این که روز چهارم آبان فرا رسید. ‏

 آن روز من صبح زود از منزل بیرون آمدم تا خودم را به منزل امام‎‎‎‏ برسانم. چون می‌دانستم اگر دیر بشود در داخل جا گیر نمی‌آید. وقتی به‎‎‎‏ نزدیک منزل رسیدم، دیدم تمام کوچه‌های اطراف منزل هم پرجمعیت‎‎‎‏ است. قسمت جنوبی منزل باغ انار بزرگی بود، آن‌جا هم مملو از مردم ‎‎‎‏ بود. به ناچار یک جایی پیدا کردم و همان‌جا نشستم. معلوم بود تنها مردم قم نبودند بلکه از جاهای دیگر به خصوص از تهران نیز زیاد آمده‎‎‎‏ بودند. در اطراف کوچه‌ها و حتی باغ بلندگو نصب کرده بودند و صدای‎‎‎‏ امام به خوبی شنیده می‌شد. ‏

‏ ‏

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\capital2.jpg

‏ ‏

وقتی امام سخنرانی را شروع کردند، اول گفتند که من چند روز است‎‎‎‏ که از شدت ناراحتی خواب ندارم، وقتی این خبر را شنیدم قلب من در‎‎‎‏ فشار است و روزشماری می‌کنم تا مرگ من فرا برسد. با این که روز ‏‎‎‎تولد حضرت زهرا ‏(س)‎‎‎‏ بود،‌ فرمودند: ایران دیگر عید ندارد، اینها عید ما‎‎‎‏ را به عزا تبدیل کردند، ما را به اجانب فروختند، استقلال ما را فروختند. هر جمله‌ای که امام بیان می‌کردند، مردم هم با صدای بلند گریه می‌کردند. حضرت امام نخست گریه‌ای حسابی از مردم گرفتند، بعد‎‎‎‏ شروع به توضیح مسأله و ماجرای لایحه کاپیتولاسیون نمودند. خیلی با حرارت و آتشین صحبت می‌کردند؛ به گونه‌ای که ‏‏احتمال می‌رفت از شدت ناراحتی، خدای ناکرده، مریضی و ناراحتی پیش آید، ولی خدا را‎‎‎‏ شکر که چیزی نشد. ‏

‏ ‏

‏ ‏‎‎‎‏منبع: کتاب پرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچی، صص: 262-260‏

. انتهای پیام /*