12 فروردین یکی از به یادماندنی ترین روزهای تاریخی و مهم ایران اسلامی است، در این روز با رای اکثریت قاطع مردم، نهال انقلاب اسلامی که با نثار خون بهترین فرزندان ایران رشد کرده بود، به ثمر نشست و نظام سیاسی کشور پس از بیست و پنج قرن از نظام سلطنتی به نظام جمهوری اسلامی تغییر یافت و شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی ملت ایران به بار نشست و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران استقرار یافت. ضمن گرامیداشت یاد و خاطره همه کوشندگان راه عزت و سرافرازی میهن، توجه خوانندگان محترم را به خاطره ای از مرحوم دکتر سیدصادق طباطبایی جلب می نماییم:
در مقابل عنوان «جمهوری اسلامی» در انتخابات عدهای شعارهای انحرافی مثل جمهوری دمکراتیک خلق مطرح میکردند معترض بودند، چرا سوال رفراندوم تک گزینهای میباشد. دو روز به موعد رفراندوم مانده بود که مطلب را به امام گفتم، امام به من دستور دادند: برای رفع این بهانه بگویید کسانی که چیز دیگری غیر از جمهوری اسلامی میخواهند پشت آن برگه قرمز (یا نه) بنویسند، چه سیستمی را میخواهند. این موضوع هم ناشی از درایت امام بود.
نتیجه این تدبیر آن شد که فقط 413 رای به جمهوری دموکراتیک خلق داده شد. همین امر مهندس بازرگان را بر آن داشت تا در یک سخنرانی تلویزیونی خطاب به آنان که میخواستند در حکومت سهیم باشند، بگوید: لااقل به اندازه کوپنتان ادعا داشته باشید! یک نامه جالبی هم از یک خانم مسلمان هلندی به دست ما رسیده بود که گفته بود ما اعتقاد داریم اسلام حدّ و مرز ندارد و من دلم میخواهد به این جمهوری اسلامی رای بدهم، اما ایرانی نیستم و سفارت و کنسولگری هم نمیپذیرند رای بدهم، من چگونه میتوانم نظر خودم را اعمال کنم. به این نامه، پاسخ کتبی داده شد، اما این مطلب را هم در تلویزیون عنوان کردم که خیلی اثر گذاشته بود، نظیر این مسایل زیاد بود. مثلاً از تبلیغات سوئی که بوقهای استکباری میکردند، در مورد حقوق اقلیتهای مذهبی بود. من از روی قانون اساسی مطالبی را میخواندم که حکایت از تامین حقوق آنها میکرد. با نمایندگان اقلیت آشوری هم در وزارت کشور گفتگو کردم. آنها طی بیانیهای اظهار اشتیاق میکردند که در رفراندوم شرکت کنند که همینطور هم شد و بیانیهشان را قرائت کردم. برنامه آخر تلویزیونی من، در شب رفراندوم بود. قبل از نماز مغرب و عشاء در مسجد نظام آباد سخنرانی داشتم که دائم در حین پاسخ به سوالات به ساعتم نگاه میکردم و میگفتم باید بروم و خودم را به ساعت خبر برسانم. همه حاضرین در مسجد گفتند سلام ما را به ملت برسانید. اتفاقاً در آغاز برنامه گفتم از مسجد نظامآباد میآیم و جوانهای آنجا خواستند سلامشان را به ملت برسانم.
آن شب بعد از اینکه آخرین قسمت قانون اساسی را در میان گذاشتم، مقداری احساساتی شدم و گفتم امشب شب قدر است، امشب شبی است که ارزشش از هزار شب بیشتر است و مردم را تشویق کردم به شرکت در رفراندوم و گفتم برای اینکه پای صف معطل نایستید اول وقت بروید. دو روز بعد از پدرم شنیدم که امامبه فاطی خواهرم گفته بودند که آقا صادق اولاً خوب حرف میزند ثانیاً حرف خوب میزند، پریشب آنچنان من را تحریک کرد که میخواستم همان موقع پا شوم و بروم پای صندوق بایستم! این مطالب را خواهرم نیز در خاطرات خود آورده است.
در اولین ساعات روز دهم فروردین رفراندوم با شکوه هر چه تمامتر آغاز شد. حضور مشتاقانه مردم از همان ساعات اولیه نمایان بود. بسیاری از مردم برای نخستین بار در طول عمر خود بود که در رایگیری شرکت میکردند. از اخبار و گزارشها و تصاویری که وجود دارد میزان شور و حرارت وصفناپذیر مردم، حتی اقلیتهای مذهبی کاملاً پیدا است. روز اول آنچنان تراکم جمعیت زیاد بود که ما نتوانستیم به بعضی مناطق بخصوص مناطق مرزی تعرفه لازم رابه حد کافی بفرستیم.
نزدیک غروب بود که با دفتر امام در قم تماس گرفتم و ایشان اجازه دادند که 24 ساعت دیگر مدت رایگیری را تمدید کنیم. ما یک پل ارتباطی بین مراکز استانها و شهرهای بزرگ بر قرار کردیم و با هواپیما و هلیکوپتر و خیلی جاها با قاطر برگهها را به جاهایی که نرسیده بود رساندیم. باز هم گزارشهایی میرسید که گروههای ضد انقلاب چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق اقداماتی کرده بودند و برگهها را از بین برده بودند.
ماموران وزارت کشور با صندوقهای سیار به بیمارستانها و زندانها هم میرفتند، از نکات جالب اینکه امیرعباس هویدا در زندان در خواست کرده بود رای بدهد که برگه به او داده شد و او هم رای آری به جمهوری اسلامی داد.
بلافاصله پس از اتمام ساعات رایگیری شمارش آراء آغاز شد. یادم است در حالی که نتایج آراء را از نقاط مختلف دریافت میکردیم اطلاع دادند که چریکهای فدایی یا عدهای مسلّح قصد دارند به ستاد انتخابات حمله کنند. عدهای از کارکنان ترسیده بودند. من گفتم به نظر میرسد جنگ روانی باشد. ولی بالاخره حرکت مذبوحانه و بیثمری انجام دادند. علیرغم آن شمارش آراء ادامه یافت.
ساعت 2ـ 5 / 1 بعد از نیمه شب بود که نتایج جمعآوری شد. با وجود این که در برخی از شهرها رایگیری انجام نشده بود و به برخی نقاط هم برگه رای نرسیده بود، اما روی برخی اطلاعات، تخمین ما این بود که 94 درصد واجدین شرایط در رفراندوم شرکت کردهاند، البته سرشماری دقیق جمعیتی نداشتیم، اما بر اساس تعداد تعرفهها و اطلاعات دیگر جمعیتی این درصد را به دست آوردیم که خوب یک امر بیسابقهای بود.
من بلافاصله برای ارائه گزارش به امام شبانه به قم رفتم، دیر وقت بود و ایشان خواب بودند. منزل خواهرم رفتم. ایشان گفت بهترین موقع قبل یا بعد از نماز صبح است. آنجا نشستیم و به گعدهای گذراندیم و نزدیکی های سحر رفتم خدمت امام. اولین جملهای که بعد از احوالپرسی گفتم این بود که، تصور نمیکنم در طول تاریخ و حتی از این به بعد نه تنها در این کشور که حتی در هیچ کجای جهان یک چنین رایگیری و مراجعه به آراء مردم با چنین نتایجی صورت بگیرد.
بعد اضافه کردم با وجود تشکیلات خلق الساعه و ناقص، توانستیم در مدت کوتاه یعنی کمتر از 25 روز از تعیین زمان برگزاری تا اعلام نتیجه، رفراندوم را برگزار کنیم و سپس نتیجه را اعلام کردم که 94 درصد واجدین شرایط در رایگیری شرکت کرده و2/98 درصد رای آری به جمهوری اسلامی دادهاند. ایشان هم تایید کردند که این امر در دنیا بیسابقه است و در ایران هم دیگر تکرار نخواهد شد.
بعد از این که این آمار را ارائه دادم و گزارشی از روند تشکیلاتی رفراندوم به اطلاع ایشان رساندم، ایشان لبخندی زدند که حاکی از رضایتشان بود. اسناد را ارائه کردم و امام صحّت انتخابات را تایید کردند. من درخواست کردم پیامی هم بدهند، ایشان پس از نماز صبح پیام را نوشتند و به من دادند و من برگشتم تهران.
منبع: خاطرات سیاسی، اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، ج3، صص: 305-297