‏ علاقه امام به حاج احمدآقا تا قبل از انقلاب که ما در نجف بودیم چیز مشخصی را ‏‎‎‎نشان نمی داد زیرا ایشان در ایران بودند ولی سفر آخری که همراه با خانم و حسن آقا که‎‎‎‏ کوچک بود به عراق آمده بودند و می خواستند بعد از 2 ماه برگردند امام هم علاقه ‏‎‎‎داشتند که احمد جان در عراق بماند ولی من بیشتر اصرار می کردم، آقا به ایشان گفتند ‏‎‎‎به خاطر مادرت تا چند ماه دیگر بمان که بیست روز بعد شهادت آقا مصطفی اتفاق افتاد، و ‏‎‎‎این هم خواست خدا بود که در آن برنامه آقا تنها نباشند و احمدآقا به خاطر امورات ‏‎‎‎‏مختلفه در نجف باشد. ولی بعد از انقلاب علاقۀ امام به احمدجان بسیار محرز و مشخص ‏‎‎‎بود به او اعتماد داشتند و بارها از خوبیها و دیانت و کیاست احمدجان تعریف می کردند. ‏‎‎‎اصلاً امام به گونه ای بودند که تا به کسی اعتماد از هر نظر نداشتند مسئولیتی را به او ‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏ نمی دادند، و یا در مسائل مختلف مشورت نمی کردند. در مسائل مملکتی و مشورتها و ‏‎‎‎‎‎‎‏ برخی امور به احمدآقا نمایندگی داده بودند و به نظرات او احترام می گذاشتند، و با دقت ‏‎‎‎گوش می دادند. من بارها در طول جنگ یا مسائل مملکتی، شاهد گفتگوهایشان بودم. آقا‎‎‎‏ اصلاً به او اعتماد کامل داشتند و او را قبول داشتند. ‏

‏ و از عملشان پیداست آقا اصولاً فردی صریح و بدون رودربایستی بودند. اگر ‏‎‎‎می فهمیدند که احمدآقا یک کاری خلاف میل ایشان یا مصالح کشور کرده بدون درنگ از ‏‎‎‎طریق رادیو تلویزیون و مطبوعات به مردم می گفتند و هیچ ابایی نداشتند که پسرش است. ‏

‏ ‏C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\ahmad.5.jpg

اولادهای من به تبعیت از آقا رفتارشان با من خیلی خوب بود و هست. البته آن بچه ‏‎‎‎(آقا مصطفی) بسیار مهربان و احترامشان به من فوق العاده بود، بعد از فوت ایشان این‎‎‎‏ خصوصیت در احمدجان نمایان شد. البته تا هنگامی که امام زنده بودند، بسیار مهربان و ‏‎‎‎محترمانه بود، گاهی اوقات به من می گفت: اگر کاری داری به آقا نگو و به من بگو تا ‏‎‎‎‎‎‎‏ برایتان انجام دهم که من فکر می کنم این ناشی از توجه و دقّت زیاد ایشان به آقا بود، شاید ‏‎‎‎خواسته ای یا تقاضایی که می شود باعث ناراحتی آقا شود. چون می دانید بالاخره مردمی ‏‎‎‎که با ما رفت و آمد می کنند ‏بعضی ها دچار مشکل می شوند و یا نیازی دارند و یا گرفتاری‎‎‎‏ دارند که توصیه احمد جان این بود این امور را به من بگویید تا رفع کنم. ولی بعد از امام ‏‎‎‎انگار تمام علاقه ای که به آقا و من داشت یک جا در من جمع شد، بسیار مهربانتر و متواضعتر و با توجه تر شد و ابراز علاقۀ شدیدی به من می کرد و هر روز به من سر می زد ‏‎‎‎پایش که درد می کرد و نمی ‏توانست از پله ها بالا بیاید از پایین پله ها یا روی پله ها‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏می نشست، احوالپرسی می کرد و با تأکید می گفت: «مادر کاری ندارید، هر چه شما ‏‎‎‎بگویید تا آنجا که از دستم برآید انجام می دهم.» ‏

‎ ‎

‏ ‏C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\ahmad.11.jpg

‏ ‏

‏منبع: خاطره خانم ثقفی (همسر گرامی حضرت امام خمینی(ره)) به نقل از کتاب گنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی، صص:40-39‏

. انتهای پیام /*