با ورق خوردن تقویم به 26 دی ماه می رسیم. روزی که یادآور شیرینی لبخند مردم از فرار شاه است. آیت الله عراقچی در خصوص این روز تاریخی خاطره ای را بیان میکند که با هم آن را مرور می کنیم:
حضرت امام در نجف اشرف به رهبری خود ادامه میدادند و با صدور اعلامیه و سخنرانی مردم ایران را بر ضد شاه و سرنگونی آن دعوت میکردند. تا این که حکومت بعث عراق به ایشان اخطار داد که یا از مبارزه با حکومت ایران خودداری کند و یا این که از این کشور خارج شود. امام دومی را انتخاب کردند و بلافاصله به طرف مرز کویت حرکت نمودند. اول تصمیم حضرت امام این بود که در یکی از کشورهای اسلامی مستقر بشوند و فعالیتشان را ادامه بدهند، ولی دولت کویت اجازه نداد ایشان وارد آنجا شود. از این رو، امام تصمیم گرفتند به پاریس سفر کنند.
معمولاً در کشورهای اروپایی مثل فرانسه، میگویند آزادی است و هر کس میتواند هرگونه فعالیتی را انجام بدهد و از نظر قانونی مانعی و مشکلی ندارد. امام با هواپیما به سمت پاریس حرکت کردند. در همان موقعی که در هواپیما یا در فرودگاه بودند، طی مصاحبهای فرموده بودند: اگر دولت فرانسه هم مانع ورود من به آن کشور بشود از این کشتی به آن کشتی، در اقیانوسها و در بالای آسمانها با هواپیما سفر خواهم کرد و پیام مظلومیت مردم ایران را به گوش جهانیان خواهم رسانید.
این کارها در آن وقت، یک کار معمولی و عادی نبود. به نظر من یک دست غیبی در پشت پرده قرار داشت، ایشان یک مأموریت الهی پیدا کرده بودند. البته من نمیخواهم بگویم نعوذ بالله ایشان پیامبر یا نبی و یا امام معصوم بودند، قطعاً هم نبودند. خود ایشان هم از این نسبتها ناراحت و آزرده خاطر میشدند و اصلاً خوششان نمیآمد. مثلاً یک وقتی به ایشان گفته بودند که فلان کس به شما اعتقاد ندارد. امام در جواب فرموده بودند: مگر من اصول دین هستم که کسی به من اعتقاد داشته یا نداشته باشد؟ خوب نداشته باشد، چه میشود؟ منظورم این است که ایشان علاوه بر فراست ذاتی که داشتند، مورد تأییدات و الهامات خدای متعال هم بودند، فرشتگان الهی او را همراهی میکردند. یک فرد معمولی هرگز نمیتواند، اینگونه کارهای با عظمت را در آن شرایط بسیار دشوار انجام بدهد.
امام وقتی در پاریس مستقر شدند، مصاحبههایی انجام دادند. خبرنگاران از کشورهای اروپایی و غیراروپایی جهت مصاحبه به خدمت ایشان رسیدند و امام در سطح جهان، شهرت و معروفیت پیدا کرد، همه دنیا متوجه امام شدند. بیشتر کسانی که با ایشان ملاقات میکردند مجذوب امام میشدند. ایشان در ضمن صحبتها و مصاحبهها همچنان به سرنگونی رژیم شاه و تشکیل حکومت اسلامی تأکید میکردند.
خیلی از ایران شخصیتهای حوزوی و دانشگاهی به پاریس خدمت ایشان رسیدند تا در مورد شاه کوتاه بیایند. یکی از آنها مرحوم شهید محراب آقای صدوقی بود. یادم هست که ایشان از طرف بعضی آقایان به پاریس رفتند تا به امام بگویند که قید «شاه باید برود» را از برنامهها و بیانیههایشان حذف کنند و مقداری در مورد شاه کوتاه بیایند. آقای صدوقی خودشان نقل میکردند، من هرچه با ایشان در این مورد صحبت کردم، قبول نکردند و فرمودند: شاه باید برود. این عین عبارتی بود که آقای صدوقی از امام نقل میکردند.
بالاخره در اثر مقاومت و ایستادگی حضرت امام و تأکید بر سرنگونی شاه، مردم ایران یک پارچه به ندای ایشان لبیک گفتند و شعار مرگ بر شاه و مرگ بر سلطنت پهلوی همه جای کشور را فرا گرفت. حتی به قول شاه، این شعار از کلاغهای اطراف کاخ سعدآباد و نیاوران هم به گوش او میرسید تا این که شاه در تاریخ 26 / 10 / 1357 مجبور شد از ایران فرار کند.
کتاب پرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچی صفحه 363-361
.
انتهای پیام /*