یک روز براى ارعاب مردم در قم تیراندازى هوایی شده بود. یکى از دوستان امام
گفت: نمی خواهید به منزل بروید. آنجا خطرناک است ممکن است تیر به شما اصابت
کند امام و چند نفر دیگر در منزل مرحوم داماد (یکى از مدرسان نامدار قم) جمع شده
بودند و به کسى هم اجازه نمی دادند که وارد شود، چون کارها خصوصى بود. بنده و
آقاى ربانى شیرازى و یک نفر دیگر رفتیم آنجا، اجازه دادند وارد شویم، دیدم امام از
طریق تلفن با کاظم آباد صحبت می کنند. بعد که می خواستند اعلامیه بدهند قلم
خواستند که تقدیم کردم شنیدم می گویند:
«انسانها را دریابید»
بعد یک اعلامیه پر حرارت و انقلابى نوشتند و دادند به یک نفر از بازاری هاى قم که
چاپ کند. امام حس کردند آن آقا مقدارى ترسیده است یکباره به او نهیب زدند و
گفتند: بدهید به طلبه ها. طلبه ها که چیزى ندارند. آنها به نفع شما مردم کار می کنند.
شما یک اعلامیه می خواهید چاپ کنید، از مالتان می ترسید؟
آن آقاى بازارى هم گفت: آقا چشم چشم.
منبع: پا به پاى آفتاب، ج 3، ص 42
.
انتهای پیام /*