عملیات بدر را کسانى که دیدهاند از شرایط سخت و دشوارى که براى ما
پیش آمد، خبر دادند. در آن عملیات فرماندهى یکى از قرارگاهها به عهده
اینجانب بود. اکثر نیروها ناامید و مستأصل شده بودند. آن حالت پریشانى
واقعاً قابل توصیف نیست. باید انسان خود مىبود و مىدید.
دستورى رسید که فرمانده لشکرها در قرارگاه صاحب الزمان جمع شوند.
آنجا هم حالت فوق العاده عجیبى بود. سردار بزرگ باکرى به خیل شهدا
پیوسته بود. فشار روحى روى بچهها قابل توصیف نیست. برادرى از
فرماندهان تا حد جنون ناراحت شده بود و به محض رسیدن آقاى صیاد
شیرازى باوى درگیر شده و داد و بیداد راه انداخت. واقعاً چنین حالت عجیب
و غریبى تا آن زمان ندیده بودیم. اینچنین صحنههایى، چنین آشفتگیها و
درهم ریختگیهایى اصلاً سابقه نداشت. کسى رغبت نداشت که صحبت کرده
و حتى به دیگرى نگاه کند. عرف جلسات که با خنده و شوخى شروع مىشد،
اصلاً فراموش شده بود. خلاصه نیم ساعتى در این حالت بهت و حیرت بسر
بردیم که آقاى رسولزاده از راه رسید و خبر آورد که حضرت امام پیامى
دادهاند. پیام خوانده شد. تأثیر پیام آنقدر سریع و آنى بود که باور کردنش
دشوار مىنماید. با خواندن هر جمله از پیام، مقدار زیادى یأس و نومیدى
افراد برطرف مىشد. پیام که تا انتها خوانده شد، ناامیدىها و افسردگیها همه از
بین رفت. همه افراد متحول شدند و روحیه عجیبى گرفتند. گویى در آن پیام
اشعه حیات بخشى وجود داشت که نور امیدوارى و تلاش برجان مىتابانید.
چهرهها باز شد. لبخند بر لبها نشست. سر صحبت هم باز شد و جلسه گرفته شد
و تصمیماتى براى چگونگى پیشبرد کارها اتخاذ گردید. اصلاً وضع نیمساعت
قبل از بین رفته و گویى بارانى از صفا و طراوت کویر وجودها را از خستگى و
دلمردگى شستشو داده بود و این نیست مگر نفوذ معنوى و تأثیر روحانى امام
و کلام امام بر رزمندگان.
منبع: امام و دفاع مقدس، ص103
.
انتهای پیام /*