هر بار که ما خدمت حضرت امام مى رسیدیم و براى زیارت دست ایشان
را در دستمان مى گرفتیم، حضرت امام محکم دستمان را فشار مى داد. اول
یک قدرى تأمل کرده و بعد در حالى که به چشمان طرف نگاه مى کردند،
دست را محکم مى فشردند. بر اثر این حرکت، حالتى به وجود مى آمد که قلب
آدم را تکان مى داد. البته این محبت بین حضرت امام و رزمندگان طرفینى بود
و تأثیراتِ مثبتِ زیادى در جبهه ها مى گذاشت. مثلاً در جبهه ها و در زمان
عملیات هر لحظه خطرات متعددى در کمین انسان است؛ خطر شهادت،
زخمى شدن، جانباز شدن و ... و یا حتى در مراحل مختلف خطر و جاهاى
مختلف جبهه هر چیزى در مقابل جان بى ارزش مى نماید و این موضوع
مى تواند مانعى براى شجاعت ها و شهادتها باشد، اما یاد حضرت امام و نظر آن
بزرگوار در انجام مسائل، عمده ترین خواست رزمندگان بود و بر همه چیز
ترجیح داشت. خود من هر وقت که مى خواستم حرکت کنم و مثلاً از قرارگاه
به خط بروم و البته این موضوع شاید هر روز ممکن بود صورت بگیرد، اگر به
جایى مى رسیدم که آتش شدت زیادى داشت، یا تیر مستقیم دشمن هر لحظه
ممکن بود به من اصابت کند، همه توجه ام به این بود که حضرت امام راجع به
جنگ چه نظرى دارند و این کار من چقدر مورد رضایت خاطر آن حضرت
قرار دارد و حتماً رزمنده اى که جانش را تقدیم کرده و شهید شده است، البته
همین نظر را داشته است که وصیتنامه هاى آنها بیانگر این واقعیت است. اگر
فرمانده سپاه مى گفت که حضرت امام نظرش این است که این عملیات بشود یا
اصلاً این جنگ ادامه پیدا بکند، همۀ خستگی هاى دراز مدت که در تن بچه ها
بود، رفع مى شد. و خلاصه نظرات حضرت امام بر هر خواست دیگرى غلبه
مى کرد و اصلاً براى آدم انگار چیزى به اسم جان مطرح نبود و هیچ گونه
تردیدى باقى نمى ماند. و آدم با خیال راحت و مطمئن حرکت مى کرد و
مى رفت در دل دشمن و آتش و یا مشکلات نبرد و همه چیز را به جان
مى خرید.
منبع: امام و دفاع مقدس، ص10
.
انتهای پیام /*