یک روز در نجف به امام عرض کردم شنیده ام شما فرموده اید طلبه های قم نباید
بیایند به نجف. بعضی ها آمده اند. من خودم از آنهایی بودم که دلم می خواست بیایم،
ولی بعد از اینکه این فرمایش را از قول شما نقل کردند، منصرف شدم. حالا هم علاقه
دارم از زبان خودتان بشنوم. فرمودند:
«بله. من گفتم که نباید آقایان بیایند و این چیزی است که دشمن می خواهد.
خالی کردن قم چیزی است که دشمن می خواهد. قم را خالی نکنید.» بعد
فرمودند: «چه مشکلی پیش آمده؟! مشکلی پیش نیامده. زمانی که ما قم بودیم، شرایط
حوزه به جایی رسید که ما ناچار شدیم از شهر قم خارج شده و در محلی به نام
سالاریه (که آن موقع دهی بوده است بیرون شهر) جمع بشویم. شرایط طوری بود که ما
هفته به هفته نمی توانستیم به شهر بیاییم. طلبه ها نمی توانستند بمانند. مرحوم آیت الله
حائری صبح ها می آمدند سالاریه برای ما درس می گفتند و برمی گشتند. ما گاهی
هفته ای یک بار می آمدیم شهر برای تهیه نیازمندی ها و احتیاجاتی که بود، آن موقع در آن
شرایط ماندیم و درس خواندیم. برای شما مشکلی پیش نیامده است. چه مشکلی پیش
آمده است؟ این چه حرفی است که شما می زنید که نمی شود درس خواند، و دلسرد
شده اید و ...».
البته من الآن عین تعبیر امام یادم نیست، ولی روح مطلب ایشان این بود که کسانی
که بخواهند کار کنند و درس بخوانند و زحمت بکشند، هیچ وقت به این بهانه از درس
خواندن کنار نمی روند و اینها بهانه است، باید درستان را بخوانید. باید کارتان را انجام
بدهید، از این حوادث نباید هراس داشته باشید. من تکرار کردم که: «درس هایی که
موجود است، اقناع کننده نیست.»
امام نمی خواستند من این حرف را بزنم و مطلبی فرمودند به این مضمون که:
«اینطور حرف نزن که نسبت به آیات و اساتید اینطور تعبیر می شود که یعنی درس های
آنها نمی تواند قانع کننده باشد.» بعد فرمودند:
«اگر نمی خواهید در درس شرکت کنید، می توانید چند تایی دور هم باشید و
مباحثات جمعی بگذارید. هر چهار نفر، پنج نفر با هم مباحثات جمعی بگذارید و ما
این تجربه را داریم که گاهی مباحثات دسته جمعی چهار نفره، پنج نفره، سه نفره
می تواند کاملاً مفید باشد. این کار را بکنید».
منبع:پا به پای آفتاب؛ ج 4، ص 319.
.
انتهای پیام /*