یکى از بستگانم تعریف مىکردند: زمانى که در نجف میزان گرما در سایه 54 درجه بود،
رفتم منزل حضرت امام، مشاهده کردم که ایشان کولر ندارند، پنکهاى کار مىکند؛ امّا
وقتى مىچرخد، مثل این است که باد تنور به صورت آدم مىخورد، عرض کردم: آقا، به
من اجازه بدهید که یک عدد کولر براى شما بخرم، فرمودند:نه، من عرض کردم: آقا،
سهم امام نیست، این پول شخصى خودم است، من مىخواهم بخرم، فکر کردند و
فرمودند: اگر پول شخصى است عیب ندارد، رفتم هفتصد تومان دادم و یک عدد کولر
چرخدار(غیر ثابت) براى امام خریدم، آوردیم و نصب کردیم و روشن کردیم و اطاق
خیلى خنک شد، مثل نسیم بهارى مىچسبید، بعد از چند روز به منزل امام رفتم،
حضرت امام نبودند، دیدم کولر نیست، از خادم پرسیدم: کولر خراب شد؟ گفت: نه،
گفتم: پس کولر چه شد؟ گفت: به آقا اطلاع دادند که همسر طلبهاى زایمان دارد و اتاقشان
گرم است، حضرت امام کولر را براى آنها فرستادند، و خودشان با همان پنکه قناعت
مىکنند.
منبع: پرتویی از حسن، ص178
.
انتهای پیام /*