وقتى على امینى بر حسب تمایل آمریکاییها نخست وزیر شد، شاه و انگلیسیها با
نخست وزیرى او موافق نبودند. دکتر امینى انتخاب شده بود که باصطلاح اصلاحات
ارضى را انجام دهد و املاک را در ولایات ایران به کشاورزها انتقال دهد. به این خاطر
در قم به دیدار مرجع وقت رفت و بنا گذاشت که خدمت امام هم برسد. در آن وقت من
هم آنجا بودم. آقاى سعید پسر مرحوم حاج میرزا عبدالله چهلستونى هم در آنجا بود و
با یکى از وعاظ تهران که خیلى معروف بود و با امینى هم ارتباط داشت، آمده بودند که
آقا را وادار کنند به امینى احترام نماید. آقاى محمدى گیلانى هم در همان اتاق بیرونى
خدمت امام هر دو دستش را از عبا بیرون آورده و خیلى مؤدب نشسته بود. من به آقاى
گیلانى گفتم که «وقتى امینى میآید این طور ننشین و دستهایت را از عبا بیرون نیاور.
امام گفتند: «آقاى محمدى گیلانى همیشه این طورى است رسماً این طور مینشیند و
خیلى مؤدب است. »
دکتر امینى وارد شد. جلوى در اتاق که رسید آقاى سعید پسر مرحوم حاج میرزا
عبدالله به امام اصرار کرد که بلند شوید سر پا بایستید و احترام کنید. ایشان گوش
ندادند و اعتنا نکردند. امینى هم دم در اتاق براى باز کردن بند کفش خود عمداً مقدارى
ور رفت تا قدرى طول بکشد و آقا بلند شود و به او احترام کند. امینى و شریفالعلماء
خراسانى با هم بودند و وارد شدند. وقتى که به داخل اتاق آمدند و نشستند آقا بلند
شدند و فوراً هم نشستند ضمناً قبلاً آقاى مسعودى گفته بود که شیرینى تهیه کنیم ولى
امام نپذیرفته و فرموده بودند: فقط یک ظرف گز بیاورید و جلویشان نگه دارید دیگر
شیرینى لازم نیست. وقتى امینى نشست میخواست صحبت کند ولى آقا اصلاً مجال
صحبت کردن به او ندادند و خودشان شروع کردند به صحبت و نصیحت کردن. او هم
خداحافظى کرد و رفت.
منبع: خاطرات آیتالله مرتضى پسندیده به کوشش محمد جواد مرادىنیا؛ نشر حدیث، 1374، تهران، ص 102
.
انتهای پیام /*