طبق برنامه هفتگى یک بار نوار کامل قلب از امام گرفته مىشود تا چنانچه تغییراتى را نشان بدهد، گروه در جریان آن قرار گیرد و احیاناً
کارهاى پیشگیرانه به عمل آید. امروز یکى از همان روزهاست که
بناست از قلب امام نوار گرفته شود. آقاى دکتر پورمقدس به اتفاق
یکى از پرستاران به طبقه پایین مىروند. به دلیل حضور افرادى از
اعضاى دفتر، حاج احمد آقا و على کوچولو ـ نوه امام ـ در آنجا، دکتر و
پرستار دقایقى را به انتظار مىمانند تا اتاق خلوت شود و کارشان را
شروع کنند.
در این بین على کوچولو مشغول بازى با امام است او
دستمالى را مچاله مىکند و به سمت امام پرتاب مىکند، امام نیز آن را
برمىدارند و به سوى على مىاندازند. گویا على به تقلید از
ملاقاتکنندگان که پارچه یا دستمالى را براى تبرّک به سمت امام
مىاندازند، او نیز این کار را انجام مىدهد. دقایقى بدین منوال سپرى
مىشود. سپس افراد حاضر آنجا را ترک مىکنند و نوار قلب هم گرفته
مىشود.
هنگامى که پزشک و پرستار به اتاق خود برمىگردند متوجه
مىشوند که اصل قضیه، یعنى نوار گرفته شده را در اتاق امام جا
گذاشتهاند؛ بهناچار همکارمان آقاى سیرتى مجدداً به طبقه پایین
مىرود و على رغم اینکه افرادى از خانواده امام آنجا هستند، اجازه
ورود مىگیرد و داخل مىشود، او به محض داخل شدن متوجه امام
مىشود که با اشاره دست، نوار را به او نشان مىدهند و ایشان
بهراحتى آن را برمىدارد و ضمن خداحافظى خارج مىشود.
یکى از
خانمها از امام مىپرسد که ایشان کى هستند؟ امام در جواب
مىگویند: ایشان آقاى سیرتى هستند. سیرت دارند. همکار ما
متعجب و خوشحال مىشود از آن جهت که هرگز تصورش را نمىکرد
امام او را به اسم بشناسند و از او و اسم او به نیکى یاد کنند.
منبع: گوهرى در دستهاى لرزان، ص25
.
انتهای پیام /*