سخنرانی
آزادی و استقلال، دو خواست مشروع ملت ایران
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره استقلال و آزادی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 7 آب‍ان‌ 1357

زمان (قمری) : 26 ذی القعده 1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 194

موضوع : آزادی و استقلال، دو خواست مشروع ملت ایران

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره استقلال و آزادی

سخنرانی

‏زمان: 7 آبان 1357 / 26 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو  ‏

‏موضوع: آزادی و استقلال، دو خواست مشروع ملت ایران‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏     از اینکه نمی توانم زیاد با آقایان تماس بگیرم به واسطۀ سنم، به واسطۀ ضعف حـالم‏‎ ‎‏و اینها، خیلی معذرت می خواهم؛ و بین من و شما آقایان، هیچ حجابی نیست که اگر کسی‏‎ ‎‏با من کاری داشته باشد؛ من همه را می پذیرم، با همه برادر هستم و علاقه مندم به شما‏‎ ‎‏آقایانی که در خارج کشور برای ملت خودتان و برای اسلام خدمت می کنید، لکن اینکه‏‎ ‎‏نمی توانم زیاد بیایم بیرون، با شما تماس بگیرم، جهتی ‏‏[‏‏ندارد‏‏]‏‏ جز اینکه هم یک‏‎ ‎‏کارهای زیادی دارم و هم وقتم کم است و هم سنم زیاد است، که این حال را ندارم از این‏‎ ‎‏جهت؛ نه این است که نخواهم با آقایان تماس بگیرم. من مایلم که با همۀ آقایان همیشه‏‎ ‎‏تماس داشته باشم، و تقدیر و تشکر کنم از شما جوانها که در خارج ایران خودتان اشتغال‏‎ ‎‏به، هم تحصیل دارید و هم مسلمان هستید و هم خدمت به اسلام و مسلمین می کنید.‏

مطلب اول: آزادی

‏     ما حرف تازه ای هم نداریم؛ حرف ما همیشه یک مطلب بوده است. از اولی که این‏‎ ‎‏نهضت اسلامی، قریب پانزده سال یا بیشتر از پانزده سال هست که ظهور پیدا کرد تا حالا،‏‎ ‎‏البته مراحلی بر آن گذشته است و گاهی وقتها تند می رفته، گاهی وقتها کُند می رفته است تا‏‎ ‎‏حالا که بحمدالله به اوج خودش رسیده است، حرف ‏‏[‏‏ما‏‏]‏‏ از اول، آن چیزی که ما از اول‏‎ ‎‏صحبتش را داریم و دنبالش را گرفته ایم، این است که ما برای ملت ایران دوتا مطلب‏‎ ‎‏می خواهیم، و این دوتا مطلب هم، دوتا مطلب مشروعی است که همۀ جوامع بشری که‏‎ ‎‏منحرف نشده اند از انسانیت، قبول دارند: یکی اینکه یک ملت سی میلیونی، سی و پنج‏‎ ‎‏میلیونی، در اختناق است. پنجاه سال این ملت سی میلیونی در حال اختناق و در حال‏

‏گرفتاری از همۀ جهات‏‏[‏‏است‏‏]‏‏؛ نه مطبوعاتشان آزاد است، نه رادیوشان یک رادیوی‏‎ ‎‏ملی است که دست مردم باشد اداره اش، و نه خطابه های خطیبهای ما، نطقهای گویندگان‏‎ ‎‏ما آزاد است. همۀ اینها در تحت زور پلیس و فشار پلیس دارد اداره می شود، و این ملت‏‎ ‎‏سی میلیونی که پنجاه سال است از حق مشروع خودش محروم بوده است، حالا قیام کرده‏‎ ‎‏است و این حق را طلب می کند، می گوید «ما می خواهیم آزاد باشیم»؛ این یک مطلبی‏‎ ‎‏است که همۀ جوامع بشر قبول دارند که یک مطلب صحیح است؛ یک مطلب نامشروعی‏‎ ‎‏نمی گویند.‏

مطلب دوم، استقلال

‏     مطلب دوم ملت ایران که ما داریم عرض می کنیم، این است که ما می خواهیم مستقل‏‎ ‎‏باشیم. ما در زمانهای سابق، و خصوصاً در زمان این پدر و پسر، و بالاخص در زمان این‏‎ ‎‏پسر، ما همۀ جهات مملکتمان در تحت سلطۀ اجانب بوده و هست. ما اقتصادمان به هم‏‎ ‎‏خورده است به واسطۀ اینکه اجانب بر آن تسلط دارند؛ نفت ما را دارند می برند و در‏‎ ‎‏ازای آن برای خودشان پایگاه درست می کنند در ایران؛ یعنی اسلحه می دهند برای‏‎ ‎‏پایگاه درست کردن برای خودشان. فرهنگ ما را عقب نگه داشته اند؛ جوانهای ما را‏‎ ‎‏نمی گذارند تحصیل بکنند؛ برای اینکه مبادا در بین اینها اشخاصی پیدا بشود که مخالف‏‎ ‎‏باشند با این کارهایی که دارند اینها می کنند.‏

تلاش رژیم برای شکستن قدرت اسلام و علما

‏     فرهنگ اسلامی ما را نمی گذارند که رشد خودش را بکند؛ و با تبلیغات، مردم را‏‎ ‎‏می خواهند جدا کنند از اسلام و از علمای اسلام؛ برای اینکه اسلام و علمای اسلام را‏‎ ‎‏مخالف با مقاصد خودشان می دانند. اگر چنانچه اسلام به معنای خودش در ایران، یا در‏‎ ‎‏سایر بلاد ـ به معنای خودش ـ پیاده بشود، دیگر برای اجانب جایی باقی نمی ماند. حکم‏‎ ‎‏اسلام است که باید اینها دخالت نداشته باشند در مقدرات مسلمین؛ اگر علمای اسلام‏‎ ‎‏قدرت پیدا بکنند نمی گذارند که این حکم اسلامی فراموش بشود، اجرا می کنند این‏‎ ‎‏حکم اسلامی را. پس باید این دوتا قدرت، که قدرت اسلام است و قدرت علمای اسلام،‏

‏باید این دوتا قدرت شکسته بشود.‏

عقب نگه داشتن فرهنگ

‏      و از سالهای طولانی با مطالعه هایی که کرده اند کارشناسها، به اینجا رسیدند که این‏‎ ‎‏سدهایی که ممکن است جلو منافع آنها را بگیرد باید شکست، و کیفیت شکستنش چه‏‎ ‎‏جور باید باشد؛ بعد از مطالعات به اینجا رسیدند که خوب، این سدها یکی فرهنگ‏‎ ‎‏مملکت است که اگر چنانچه یک دانشگاه صحیح، دانشگاه غیر انگل و مستقل، ما داشته‏‎ ‎‏باشیم و ایران داشته باشد، در آنجا آدمهای صحیح پیدا می شوند، دانشمندهای مستقل‏‎ ‎‏در فکر پیدا می شوند و نمی گذارند؛ یک سدی است خودش که نمی گذارند استفاده چیها‏‎ ‎‏استفادۀ خودشان را بکنند. پس باید فرهنگ را عقب نگه داشت تا اینکه استفاده ها را کرد.‏

تلاش در انتساب دیکتاتوری به اسلام

‏      سد دیگری که از همۀ سدها بزرگتر است، اسلام است. اسلام مانع هست از اینکه اینها‏‎ ‎‏استفاده هایشان را ببرند. اسلام را باید در نظر مسلمین تحقیر کرد، باید مردم را از آن جدا‏‎ ‎‏کرد. از این جهت، مبلغینشان در هر جا و با هر صورتی تبلیغ می کنند گاهی به اینکه اسلام‏‎ ‎‏یک احکامی است که مال 1400 سال پیش از این بوده و حالا به درد نمی خورد؛ و از آن‏‎ ‎‏طرف، به اینکه ارتجاع است و برگرداندن به سابق است؛ و از این حرفهای نامربوط؛ یا‏‎ ‎‏یک دستۀ دیگر می گویند که خوب، اسلام هم که دیکتاتوری است! دیروز یک شخصی‏‎ ‎‏اینجا می گفت که می گویند ـ مثل اینکه خودش می خواست بگوید رویش نمی آمد ـ که‏‎ ‎‏خوب، آن دیکتاتوری را ما دست برداریم، گرفتار دیکتاتوری اسلامی می شویم! گفتم به‏‎ ‎‏او: خوب، شما تا کنون چه حکومت اسلامی را دیدید که فهمیدید دیکتاتوری است؟‏‎ ‎‏حالا من بعض قصه هایی که در نظرم است می گویم که این آقایانی که خیال می کنند که‏‎ ‎‏اسلام یک رژیم دیکتاتوری است، تا چه اندازه بی اطلاعند.‏

شخصیت عدالتخواه پیامبر اسلام (ص)

‏     یک قصه از حضرت رسول ـ که رئیس اسلام است به قول مطلق ـ نقل می کنم؛ یک‏‎ ‎‏قصه هم از حضرت امیر. در وقتی که حکومت داشت رسول اکرم، در روزهای آخری که‏

‏مریض بودند، نقل هست که یک روز آمدند مسجد، همین رئیس اسلام به قول این آقا‏‎ ‎‏که می گویند دیکتاتور! آمدند مسجد، منبر رفتند و فرمودند:« اگر کسی حقی به من دارد‏‎ ‎‏بگوید تا من حقش را بدهم». گفته شده است، نوشته اند که یک کسی پا شد، گفت که بله،‏‎ ‎‏یک حقی من به شما دارم.‏

‏     ـ «چیست؟»‏

‏     ـ شما در یک جایی، یک شلاقی زدید به دوش من.‏

‏     گفت: «بسیار خوب، بیا قصاص کن».‏

‏     گفت: من لخت بودم؛ آن وقت شانه ام لخت بوده.‏

‏     دارد که حضرت لخت شد؛ شانه را ‏‏[‏‏نشان‏‏]‏‏دادند که شلاق بزن. بعد، عرب آمد بوسید‏‎ ‎‏و حرفهای دیگر.‏‎[1]‎

‏    ‏‏این یک دیکتاتور است! که رئیس ملت می گوید که هر که حقی دارد، ‏‏[‏‏بگیرد‏‏]‏‏؛ اگر‏‎ ‎‏یک کسی ده شاهی از او گرفته بود، می گفت: خوب آقا من این حق را دارم، شما به من‏‎ ‎‏فلان تعدی را کردید، شما مال من را گرفتید، چطور؛ خوب آن وقت گفته است بگیرید،‏‎ ‎‏کسی نگفت! یک کسی هم گفت که شلاّق زدید، معلوم شد که نبوده اینطور؛ خواسته‏‎ ‎‏ببوسد، ‏‏[‏‏شانۀ‏‏]‏‏لختِ حضرت را ببوسد؛ با این وضع ـ با این خلاف ـ این کار را کرده.‏‎ ‎‏خوب حالا اگر شما در تمام حکومتهایی که در دنیا هست، حکومتهای دموکراسی،‏‎ ‎‏حکومتی که اسمش را می گذارید، پیدا بکنید یک همچو حاکمی که بیاید مقابل ملت،‏‎ ‎‏مقابل این رعیت بایستد بگوید که هر که بر من حقی دارد، بیاید بگیرد. شما اگر در تمام‏‎ ‎‏دنیا پیدا کردید یک همچو حکومتی، آن وقت بگویید حکومت اسلام حکومت‏‎ ‎‏دیکتاتوری است.‏

شمه ای از حکومت عدل علی (ع)

‏     یک قصه هم مال حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ است. قاضی ای که خود حضرت امیر‏

‏نصبش کرده بود به قضاوت؛ قاضی دادگستری اش بود، یک شخصی رفت، یک شخص‏‎ ‎‏یهودی، رفت ادعا کرد به حضرت امیر سرِ یک زرهی؛ و قاضی طلب کرد حضرت امیر‏‎ ‎‏را. حضرت امیر رفتند با یهودی، نشستند دوتایی آنجا. حتی ‏‏[‏‏درباره‏‏]‏‏آدابش هم‏‎ ‎‏حضرت به او هی گفت که تو به من زیاد احترام نکن، فرق نداریم ما با هم. نشستند با هم،‏‎ ‎‏محاکمه کردند؛ قاضی حضرت امیر را محکوم کرد که باید بدهی این را؛ شما در تمام‏‎ ‎‏حکومتهای دنیا (حضرتْ امام بوده آن وقت، آن وقت خلیفه بود، سلطان بود، قاضی ای‏‎ ‎‏که خودش نصب کرده بود، خواست او را که بیا به محکمۀ قضا؛ رفتند. یهودی بود آن‏‎ ‎‏شخصِ طرفش؛ با هم نشستند در محضر قاضی.‏‎[2]‎‏ قاضی بر خلاف حضرت امیر رأی‏‎ ‎‏داد؛ محکوم کرد حضرت امیر را) شما در تمام این حکومتهای دیپلماسی، حکومتهایِ‏‎ ‎‏عرض می کنم دموکراسی، پیدا بکنید یک حکومت اینطوری؛ آن وقت بگویید که‏‎ ‎‏دیکتاتوری است. بله، شما خیال کردید که حکومت اسلام، این حکومتی است که در‏‎ ‎‏حجاز هست! حکومت حجاز به اسلام مربوط نیست. اینها هم یک دیکتاتورهایی هستند‏‎ ‎‏که با صورت می خواهند بگویند اسلام. یا آنی که حالا در پاکستان ‏‎ ‎‏ـ این نظامی ـ‏‎[3]‎‏ آمده، سرش نمی شود اسلام چیست.‏

تساوی حقوق در اسلام

‏     حکومت اسلامی یک همچو حکومتی است. حاکمش با آن ادنی فردش در حقوق‏‎ ‎‏مثل هم هستند، و عملشان اینطوری باید باشد. ما که می گوییم حکومت اسلامی، نترسید‏‎ ‎‏از آنکه خیال کنید حالا اگر حکومت اسلامی شد، یاالله ، می افتند به جان مردم؛ همۀ مردم‏‎ ‎‏را چه می کنند؛ فرهنگشان را کنار می گذارند؛ نمی دانم کارهایشان را‏‏[‏‏رها می کنند‏‏]‏‏؛ عقب‏‎ ‎‏می روند به زمان کذا!‏

تحقیر علما در زمان رضا خان

‏     این حرف مفتی است که گفته اند، برای اینکه مردم را غافل کنند و از اسلام مردم را رَم‏

‏بدهند؛ علمای اسلام را پیش مردم تحقیر کنند، تا آن حدی که در زمان رضا شاه این‏‎ ‎‏آقایان، علمای اسلام را سوار اتومبیل گاهی نمی کردند مردم! اینطور تحقیر کرده بودند‏‎ ‎‏آنها را که وقتی که می خواستند سوار اتومبیل بشوند؛ مردکه می گفت که نه، ما شما را با‏‎ ‎‏یک طایفۀ دیگر سوار اتومبیل نمی کنیم! زمان رضا شاه یک همچو چیزی بود.‏

علمای اسلام درباری نیستند

‏     تبلیغات اینها، تبلیغات دامنه دار اینها به اینجا رسیده است که به ملت اینطور، به‏‎ ‎‏جوانهای ما اینطور گفتند که این ملاّها، اینها درباری هستند. خوب، این ملاها که درباری‏‎ ‎‏هستند چطور مشتشان را گره کرده اند مقابل دربار ایستاده اند. این مردمی که الآن همۀ‏‎ ‎‏مشتها را گره می کنند، دنبال علما رفتند. از علما پیدا شده این نهضتهایی که هست. آنها‏‎ ‎‏درباری‏‏[‏‏اند‏‏]‏‏؟! البته تویشان کلاهی درباری هست، عمامه ای درباری هست. دوتا، سه تا،‏‎ ‎‏چهارتا، که همۀ مردم می شناسند همه شان آنها را؛ مردم هم می دانند کیست؛ اینها از علما‏‎ ‎‏نیستند. علمای درباری که الآن هست، چند تا معممی است که آنها درست کرده اند از‏‎ ‎‏همین سازمان امنیت، اسمش را گذاشتند ملاّ !  کیْ همچو چیزی هست؟ علما درباری‏‎ ‎‏هستند؟!‏

‏     اینها را تبلیغات اینها درست کرده که شما را از آنها جدا بکند. وقتی که قوۀ علما از قوۀ‏‎ ‎‏ملت جدا شد، دیگر نمی توانند یک کاری انجام بدهند. اینها نقشه هایی است که اینها‏‎ ‎‏کشیده اند؛ با اسمهای مختلف به جوانهای ما تبلیغات کرده اند که شما را از اسلام و از‏‎ ‎‏عرض می کنم علمای اسلام جدا بکنند. وقتی جدا کردند، هر کاری که می خواهند بکنند.‏

سیل انقلاب، نابودکنندۀ شاه و غارتگران

‏     در هر صورت، الآن این قیامی که در ایران شده و این نهضتی که در ایران شده است و‏‎ ‎‏هر روز دارد دامنه اش زیادتر می شود، الآن که ما اینجا نشسته ایم بدانید که در ایران در‏‎ ‎‏خیلی از شهرستانهای ایران، الآن انقلاب هست؛ و همین حالا که ما نشستیم، آنجا فریاد‏‎ ‎‏هست یا زد و خورد هست یا عرض می کنم کشت و کشتار هست. این انقلابی که الآن در‏

‏ایران پیدا شده است، مثل یک سیل دارد شاه را می برد و خواهد برد؛ نه شاه تنها را،‏‎ ‎‏آنهایی هم که استفاده می کردند از وجود شاه و منافعشان به وجود شاه بود منافع آنها را‏‎ ‎‏هم باید از بین ببرند و می برند ان شاءالله . ما می خواهیم یک مملکتی که ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ خودمان ‏‏[‏‏و‏‏]‏‎ ‎‏مال خودمان هست، یک مملکتی که از آبا و اجداد ما به ما رسیده است، می خواهیم‏‎ ‎‏خودمان اداره اش کنیم. نمی خواهیم که آقای نمی دانم رئیس جمهور امریکا بفرستد‏‎ ‎‏اداره کند. نظامش را هم بفرستد آن اداره کند، نمی دانم دانشگاهش با فرمان او باشد؛‏‎ ‎‏نمی دانم مجلسش را لیستْ آنها بدهند و هر کس را آنها تعیین کردند مجلس برود. ما‏‎ ‎‏می خواهیم که وکلایش را خودمان تعیین کنیم، ملتمان تعیین کنند. ما پنجاه سال وکیل‏‎ ‎‏نداشته ایم در ایران.‏

اوج اختناق در دوران پهلوی

‏     مشروطه از اول که پیدا شده است تا حالا به آن عمل نشده. تا حالا این مملکتِ ما‏‎ ‎‏همه اش استبداد ‏‏[‏‏بوده‏‏]‏‏، و بدتر از زمان استبداد، الآن مملکت ما هست. کیْ در زمانهای‏‎ ‎‏استبداد اینقدر آدمکشی بود؟ کیْ در زمانهای استبداد اینقدر اختناق بود که نه روحانی‏‎ ‎‏بتواند صحبت کند، نه سیاسی بتواند صحبت کند، نه دانشگاهی بتواند صحبت کند؛ هیچ‏‎ ‎‏کس نتواند یک کلمه حرف بزند؟ در دو سال پیش از این، اینطور بود، در چند سال پیش‏‎ ‎‏از این. خوب حالا الحمد لله یک قدری جلو آمده اند. مردم حالا حرفهایشان را یک‏‎ ‎‏قدری می زنند.‏

تلاش رژیم برای ایجاد تفرقه

‏     اینها خواسته اند که شما را، همه را، از هم متفرق کنند. هر کس را با یک اسمی، هر‏‎ ‎‏کس را با یک جوری می خواهند از اسلام و از مسلمین جدا بکنند و بعد هر کاری دارند‏‎ ‎‏بکنند. با حرفهای مختلف، با انحرافات مختلف، با اینطور چیزها و تبلیغات زیادی که‏‎ ‎‏کرده اند: اینها عقب هستند، اینها ارتجاعی هستند! کدام ارتجاع؟! با کدام یک از مظاهر‏‎ ‎‏تمدن مخالفت کرده اند روحانیون؟ همۀ مظاهر تمدن را ما قبول داریم. آنی که ما قبول‏

‏نداریم این انحرافاتی ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که هست.‏

مخالفت ما با فحشا، فقر، چپاولگری

‏     ما می گوییم یک مملکتی که در آن مراکز فساد بیشتر از کتابخانه است، این مملکت‏‎ ‎‏نمی تواند مملکت باشد برای ما. یک مملکتی که اجزایش صف می کشند که خونشان را‏‎ ‎‏بدهند پول بگیرند! خونش را بیچاره دارد می دهد! صف می کشند. می گویند در آن‏‎ ‎‏جاهایی که خون می خواهند، صف می کشند خونهایشان را می دهند، چند شاهی‏‎ ‎‏می گیرند، چند تومان می گیرند؛ برای اینکه معاش کنند، امرار معاش کنند! ما می گوییم‏‎ ‎‏این بساط نباید باشد. مراکز فحشا نباید باشد. این چپاولها باید نباشد. ما می گوییم یک‏‎ ‎‏دسته توی آن زاغه ها نروند بخوابند، یک دسته ویلای چند صد میلیونی در خارج و در‏‎ ‎‏داخل داشته باشند. علمای اسلام اینها را می گویند. می گویند باید اسلام، باید عدل باشد،‏‎ ‎‏باید عدالت اسلامی باشد، باید تعدیل بشود این سرمایه ها؛ باید به احکام اسلام عمل‏‎ ‎‏بشود. تعدیل کنیم این سرمایه ها را؛ این چپاولها بکلی از بین باید برود.‏

لزوم تعدیل سرمایه ها در نظام عادلانۀ اسلام

‏     حکومت اسلامی یک نظام عادلانه است؛ یک نظام بهتر از این نظام حال. این برای‏‎ ‎‏اینکه منهای دزدیها، منهای چپاولها، منهای غلط رویها، منهای زورگوییها ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏.‏‎ ‎‏زورگویی نباید باشد؛ چپاول نباید باشد؛ مال ملت را نباید ببرند و بخورند؛ باید مردم همه‏‎ ‎‏در رفاه باشند؛ باید فقرا را برایشان فکر کرد؛ باید این زاغه نشینهای بیچاره ای که هیچ‏‎ ‎‏ندارند، هیچ ندارند، باید برای اینها فکر کرد؛ نه همه برای آن بالا و آن اشراف، برای‏‎ ‎‏اشراف؛ هم حکومتها برای اشراف کار می کنند. نه، حکومت مال همه است، برای همه‏‎ ‎‏باید کار بکنند. برای ضعفا باید بیشتر کار بکنند تا اینها را برسانند به آن حدها. این تبلیغات‏‎ ‎‏اینها را گوش نکنید.‏

لزوم توجه به احکام عبادی اسلام

‏     و یک چیز دیگری که من اینجا باید به آقایان عرض بکنم این است که آقایان به‏‎ ‎‏اعمالشان، به اعمالی که از طرف اسلام به آنها هدایت شده، عمل بکنید. اینها برای خود‏

‏شماست. این احکامی که اسلام آورده است برای این است که روح شما را تربیت بکند.‏‎ ‎‏برای اینکه در شما یک جور حالتی پیدا بشود که بعد از اینجا هم یک زندگی سالم و یک‏‎ ‎‏زندگی باسعادت داشته باشید. همۀ اینها برای سعادت خود شماست. همان طوری که‏‎ ‎‏مبارزه می کنید و درس می خوانید، همین طور به این اعمالی که از طرف خدا سفارش‏‎ ‎‏شده است، عمل بکنید و کم نگیرید. نماز را کوچک حساب نکنید. نماز لازم است که‏‎ ‎‏بخوانید؛ روزه و نمی دانم سایر احکام برای تربیت شماست، برای هدایت شماست؛‏‎ ‎‏برای رساندن شماست به یک مدارج کامله و یک سعادتهایی. از این جهت، من از همۀ‏‎ ‎‏شما خواهش می کنم، به همۀ شما سفارش می کنم، که در اعمال فرعی کوتاهی نکنید.‏‎ ‎‏چون اینجا به من گاه گفته شده است که بعضی از جوانها یک قدری کوتاهی می کنند.‏‎ ‎‏کوتاهی نکنید آقا؛ اینها همه به صرفۀ شماست و برای خاطر شماست؛ و اگر چنانچه شما‏‎ ‎‏مستحکم کنید رابطۀ خودتان را با خدا، خداوند تأییدتان می کند و تمام شرها را از شما‏‎ ‎‏رفع می کند و شما را مستقل و آزاد می کند. از خدای تبارک و تعالی سلامت شما و‏‎ ‎‏عظمت اسلام و مسلمین را خواستارم. خداوند ان شاءالله همۀ شما را توفیق بدهد و تأیید‏‎ ‎‏کند.‏

‎ ‎

  • ـ منتهی الآمال، ج1، باب اول، فصل هفتم ـ در بیان کیفیت وفات حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی ـ صلی اللّه علیه وآله ص 101 ـ 103.
  • ـ مناقب؛ خوارزمی، ص 98.
  • ـ ژنرال محمد ضیاء الحق، رئیس جمهور پاکستان.